گنجور

 
صفی علیشاه

اَلْمٰالُ وَ اَلْبَنُونَ زِینَةُ اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ اَلْبٰاقِیٰاتُ اَلصّٰالِحٰاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوٰاباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً (۴۶) وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ اَلْجِبٰالَ وَ تَرَی اَلْأَرْضَ بٰارِزَةً وَ حَشَرْنٰاهُمْ فَلَمْ نُغٰادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً (۴۷) وَ عُرِضُوا عَلیٰ رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونٰا کَمٰا خَلَقْنٰاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِداً (۴۸) وَ وُضِعَ اَلْکِتٰابُ فَتَرَی اَلْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّٰا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یٰا وَیْلَتَنٰا مٰا لِهٰذَا اَلْکِتٰابِ لاٰ یُغٰادِرُ صَغِیرَةً وَ لاٰ کَبِیرَةً إِلاّٰ أَحْصٰاهٰا وَ وَجَدُوا مٰا عَمِلُوا حٰاضِراً وَ لاٰ یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (۴۹) وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اُسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ کٰانَ مِنَ اَلْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظّٰالِمِینَ بَدَلاً (۵۰) مٰا أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لاٰ خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ مٰا کُنْتُ مُتَّخِذَ اَلْمُضِلِّینَ عَضُداً (۵۱)

مال و پسران آرایش زندگانی دنیاست و باقیهای شایسته بهتر است نزد پروردگارت از راه ثواب و بهتر است از راه امید (۴۶) و روزی که روان می‌گردانیم کوه‌ها را و بینی زمین را ظاهر و حشر کنیم ایشان را پس وا نگذاریم از ایشان احدی را (۴۷) و عرض کرده شوند بر پروردگارت صف کشیده بتحقیق آمدید ما را هم چنان که آفریدیم شما را اول بار بلکه ادعا کردید که هرگز نمی‌گردانیم برای شما وقت وعده (۴۸) و گذاشته شد کتاب پس بینی گناهکاران را که ترسندگانند از آنچه در آنست و می‌گویند ای وای بر ما چیست مر این نامه را که وا نگذاشته گناه خوردی را و نه بزرگی را مگر آنکه در شمار آورده آن را و یافتند آنچه کرده بودند حاضر و ستم نمی‌کند پروردگارت هیچ‌کس را (۴۹) و هنگامی که گفتیم مر فرشتگان را سجده کنید مر آدم را پس سجده کردند مگر ابلیس که بود از جن پس بیرون رفت از فرمان پروردگارش آیا پس می‌گیرید او را و فرزندانش دوستان از غیر من و ایشان مر شما را دشمنند بد است مر ستمکاران را بدل آنچه بجای خدا گزیدند (۵۰) حاضر نکردیمشان در آفرینش آسمانها و زمین و نه در آفریدن خودهاشان و نبودم گیرنده گمراه‌کنندگان را مددکار (۵۱)

مال و فرزندان بود آرایشی

زندگی را هم سبب ز آسایشی

باقیات الصالحات اندر ایاب

نزد حق هم بِه، به امید و ثواب

نزد ربّت آن خدای لم یزل

بهتر است اندر ثواب و هم اَمَل

شاید آن مالت شود اسباب خیر

وآن ولد از کاملان در ستر و سیر

هر دو بر نیکی شوندت پس سبب

نزد پاداش از عنایت های رب

یاد کن روزی که گردد کوهها

رانده و برکنده از جا در هوا

وین زمین را بنگری ظاهر شده

مردگان از زیر بر روی آمده

جمعشان سازیم یکجا برقرار

نی که یک تن گردد از ما واگذار

عرضه کرده جمله گردند آن رمه

صف کشیده بر خداوندت همه

گوید ایشان را خدا آخر به ما

آمدید آنسان که بودید ابتدا

بی کس و بی جاه و مال و برهنه

بی رفیق و بی معین و یک تنه

همچنان که آفریدیم از نخست

ما شما را بی کس و عریان و سست

نه چنان بود آنکه می پنداشتید

نیست آن موعد که وعده شد پدید

می شود آن نامه ها بگذاشته

که عملها ثبت در وی داشته

پس ببینی مجرمان را ترسناک

وای بر ما، می بگویند از هلاک

بهر ما مانا چه بوده است این کتاب

که فرو نگذاشته هیچ از حساب

از صغیره وز کبیره اندر آن

مر که بشمرده است آن را بر نشان

می بیابند آنچه را که کرده اند

نزد خود حاضر نه زآن در پرده اند

نه نماید بر کسی ربّت ستم

رُسته بینند آنچه بل کِشتند هم

چونکه ما گفتیم بر ا فرشتگان

سجده بر آدم نمایید از مکان

سجده پس کردند جز ابلیس دون

کآن بُد از جن، رفت از فرمان برون

شرح آن را گفته ایم از کیف و کم

نیست بر تکرار حاجت نیز هم

پس شما آیا که میگیرید دوست

دیو و فرزندان او را که عدوست

او و ابنائش شما را دشمنند

غیر من گیرید یار از خصم چند

بد بود بر ظالمان حق را بَدل

دیو و ذریّاتش اعنی بی جدل

ما نگرداندیمشان حاضر یقین

وقت خلق این سماوات و زمین

شور ز ایشان تا کنم در نیک و بد

یا به کاری جویم از ایشان مدد

هم ن بودستند حاضر آن زمن

که نمودم نفس هاشان خلق من

تا که باشند آگه از غیب امور

این نگوید جز سفیهی بی حضور

نیستم گیرنده من از گمرهان

مر مددکاری و پشتی نیم آن

راجع است أشهَدتُّهُم یا در طلب

مر ضمیرش سوی کفار عرب

که بخواندند آن ملایک را به نام

دختران حق ز عقل ناتمام

کی شما حاضر بُدید اعنی که من

خلق کردم عرش و فرش و مرد و زن

تا به خلقت از شما بعضی شوید

شاهد بعضی دیگر از عقل و دید