گنجور

 
صفی علیشاه

أَ فَأَصْفٰاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اِتَّخَذَ مِنَ اَلْمَلاٰئِکَةِ إِنٰاثاً إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیماً (۴۰) وَ لَقَدْ صَرَّفْنٰا فِی هٰذَا اَلْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ مٰا یَزِیدُهُمْ إِلاّٰ نُفُوراً (۴۱) قُلْ لَوْ کٰانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَمٰا یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلیٰ ذِی اَلْعَرْشِ سَبِیلاً (۴۲) سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً (۴۳) تُسَبِّحُ لَهُ اَلسَّمٰاوٰاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰکِنْ لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کٰانَ حَلِیماً غَفُوراً (۴۴) وَ إِذٰا قَرَأْتَ اَلْقُرْآنَ جَعَلْنٰا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجٰاباً مَسْتُوراً (۴۵) وَ جَعَلْنٰا عَلیٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذٰانِهِمْ وَقْراً وَ إِذٰا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی اَلْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلیٰ أَدْبٰارِهِمْ نُفُوراً (۴۶) نَحْنُ أَعْلَمُ بِمٰا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْویٰ إِذْ یَقُولُ اَلظّٰالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّٰ رَجُلاً مَسْحُوراً (۴۷) اُنْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ اَلْأَمْثٰالَ فَضَلُّوا فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (۴۸)

آیا پس مخصوص کرد شما را پروردگار شما به پسران و گرفت از فرشتگان دختران بدرستی که شما هر آینه می‌گویید سخنی بزرگ (۴۰) و بحقیقت بیان کردیم مکرر در این قرآن تا پند گیرند و نیفزود ایشان را مگر نفرت (۴۱) بگو اگر بود با او خدایی هم چنان که می‌گویند آن‌گاه هر آینه طلب کردند بسوی صاحب عرش راهی (۴۲) منزه است او و برتر است از آنچه می‌گویند برتری بزرگی (۴۳) تسبیح می‌کنند مر او را آسمانهای هفتگانه و زمین و هر که در آنهاست و نیست هیچ چیز مگر که تسبیح می‌کنند بستایش و لیکن نمی‌فهمید تسبیح ایشان را بدرستی که او باشد بردبار آمرزنده (۴۴) و چون بخوانی قرآن را می‌گردانیم ما میان تو و میانه آنان که نمی‌گروند بآخرت پرده پوشیده (۴۵) و گردانیدیم بر دلهاشان پوششها مبادا که بفهمند آن را و در گوشهاشان گرانی و چون ذکر کنی پروردگارت را در قرآن تنها برگردند بر پشتهاشان رمندگان (۴۶) ما داناتریم بآنچه گوش می‌دارند بآن هنگامی که گوش می‌دارند بسوی و آن‌گاه که ایشانند درازگویی آن‌گاه که می‌گویند ظالمان پیروی نمی‌کنید مگر مردی را سحر کرده شده (۴۷) بنگر چگونه زدند برای تو مثلها را پس گمراه شدند پس نمی‌توانند یافت راهی (۴۸)

برگزید آیا خدای عالمین

مر شما را نزد قسمت بالبنین

وز ملایک دختران را برگرفت

بهر خود پس باشد این قسمت شگفت

از شما باشد بزرگ این قول بس

آن چنان که ناید اندر عقل کس

تهمت اولاد بر حق می نهید

پس در آن تفضیلِ خود را می دهید

اندر این قرآن بگرداندیم ما

از ولد خود را بری در چند جا

پندتا گیرید اما جز نفور

هیچشان نفزاید از جهل و غرور

با خدا بود ار خدایان دگر

آن چنان که مشرکان گویند بر

بر خدای عرش می جستند راه

تا شوند از وی همانا کینه خواه

نفیشان چون کرده حق یعنی فزون

عاجز ایشان گر نبودند از شئون

با خدا باید کنند ایشان جدال

یا که از خود نفی عجز و اختلال

پاک و برتر اوست از گفتارشان

بلکه عالی و اکبر از وصف و بیان

مر به تسبیحش سماوات و ز مین

وآنچه در آنهاست ز اشیاء بالیقین

نیست چیزی هیچ اندر جستجو

جز که در تسبیح و در تحمید او

لیک خود تسبیح ایشان را شما

در نمی یابید از جهل و عمی

او تعالی بردبار است و غفور

زین تغافل، زین تساهل، زین قصور

نیست شیئی کز زبان خلقتش

ناطق او نبود به حمد حضرتش

هستی اش یعنی دلیل موجد است

کو به ذات خویش فرد و واحد است

گر که بدهی گوش جان از التفات

بشنوی تسبیح او از ممکنات

چونکه قرآن را بخوانی در حرم

ما بگرداندیم ای فخر امم

بین تو و آنانکه بر روز حساب

ناورند ایمان به مستوری حجاب

تا نفهمند آنچه خوانی از کلام

بسته گردد گوش و هوش این عوام

می بگردانیم بر دلهایشان

پوششی کآن مانع است از فهم آن

همچنین بر گوششان سنگینی ای

فهم تا نکنند از خودبینی ای

چون به قرآن یاد یکتایی او

می کنی ایشان بگردانند رو

پشت زآن رو می نمایند از عناد

کز خدایانشان یکی ناری به یاد

ما به آنچه بشنوند آگهتریم

گوش چون دارند سویت و ابصریم

راز می گویند چون با یکدگر

آن ستمکاران بی عقل و هنر

که نمی باشید تابع از غلو

غیر مردی را که مسحور است او

بر تو بین تا چون زدند ایشان مثل

پس شدند ایشان به گمراهی اضل

پس بنتوانند زین گفتار خام

یافتن راهی به اضلال کرام