گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلیٰ مٰا خَلَقَ اَللّٰهُ مِنْ شَیْ‌ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلاٰلُهُ عَنِ اَلْیَمِینِ وَ اَلشَّمٰائِلِ سُجَّداً لِلّٰهِ وَ هُمْ دٰاخِرُونَ (۴۸) وَ لِلّٰهِ یَسْجُدُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ مِنْ دٰابَّةٍ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ وَ هُمْ لاٰ یَسْتَکْبِرُونَ (۴۹) یَخٰافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ مٰا یُؤْمَرُونَ (۵۰) وَ قٰالَ اَللّٰهُ لاٰ تَتَّخِذُوا إِلٰهَیْنِ اِثْنَیْنِ إِنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَإِیّٰایَ فَارْهَبُونِ (۵۱) وَ لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لَهُ اَلدِّینُ وٰاصِباً أَ فَغَیْرَ اَللّٰهِ تَتَّقُونَ (۵۲) وَ مٰا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ ثُمَّ إِذٰا مَسَّکُمُ اَلضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (۵۳) ثُمَّ إِذٰا کَشَفَ اَلضُّرَّ عَنْکُمْ إِذٰا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۵۴) لِیَکْفُرُوا بِمٰا آتَیْنٰاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۵۵) وَ یَجْعَلُونَ لِمٰا لاٰ یَعْلَمُونَ نَصِیباً مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ تَاللّٰهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمّٰا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (۵۶)

آیا ندیدند بسوی آنچه آفرید خدا از چیزی که می‌گردد سایه‌هایش از راست و چپها سجده کنند مر خدای را ایشان ذلیلانند (۴۸) و مر خدا را سجده می‌کند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از جنبنده و ملائکه و ایشان سرکشی نمی‌کنند (۴۹) می‌ترسند از پروردگارشان را از بالاشان و می‌کنند آنچه مأمور می‌شوند (۵۰) و گفت خدا که نگیرید دو خدا را که دوتاست جز این نیست که او اله یکتاست پس از من بترسید (۵۱) و مر او راست آنچه در آسمانها و زمین است و مر او راست دین که واجب می‌پرستید است آیا پس جز خدا (۵۲) و آنچه با شماست از نعمتی پس از خداست پس اگر برسد شما را ضرری پس باو می‌نالید (۵۳) پس چون دفع کرد ضرر را از شما همان‌گاه پاره‌ای از شما بپروردگارشان شرک می‌آورند (۵۴) تا کفران ورزند بآنچه دادیمشان پس برخورید پس زود باشد که بدانید (۵۵) و می‌گردانند برای آنچه نمی‌دانند بهره از آنچه روزی دادیمشان بخدا سوگند هر آینه پرسیده می‌شود از آنچه بودند افترا می‌کردید (۵۶)

هیچ آیا می ندیدند آن فِرَق

سوی آنچه گشته خلق از ماخَلَق

می بگردد بر یمین و بر شمال

سایه هاشان در سجود ذوالجلال

خاضع و ساجد بود هر ذی وجود

در تفاصیل مراتب با شهود

سایۀ هر شاخ و برگی در زمین

بین به جنبش بر یسار و بر یمین

موجدش را در خضوع است و سجود

داند او کش داده ذی جودی وجود

پیش او باشد ذلیل و خاکسار

بالطبیعه یا ز روی اختیار

همچنین دان ماسوی را سر به سر

خاضع او را از معانی تا صور

آدمی کو زین تذلّل غافل است

نیست آدم، کمتر از سنگ و گل است

هم نماید سجده حق را از یقین

آنچه باشد در سماوات و زمین

از همه جنبندگان و افرشتگان

سرکشی نارند از حق نیمِ آن

رب خود را خائفند از فوقشان

امر حق در بندگی شد طوقشان

فوق یعنی زیر فرمان حقند

نی به هستی خود سرند و مطلقند

می کنند آن را که مأمور از وی اند

بی ز امدادش به هستی لاشیءاند

گفت خود هم حق تعالی دو خدا

می مگیرید از پرستش مر شما

غیر از این نبود شما را آن اِله

واحد است و نیست در آن اشتباه

پس بترسید ای عباد من ز من

که شریک آرید اندر ذوالمنن

هست او را مر سماوات و زمین

هم ز روی فرض و واجب ز اوست دین

پس شما ترسید آیا جز ز وی

با وجودش نیست موجودی به شیء

ور رسد چیزی شما را از نعم

هم بود از جانب او بیش و کم

یعنی ار ترسید بر چیزی ز کس

می نترسید او بود دارا و بس

پس رسد گر بر شما ناگه ضرر

با تضرّع هم بخوانیدش دگر

از شما برداشت سختی ها چه او

فرقه ای آرند پس بر شرک رو

از شما قومی به حق مشرک شوند

و از خدا بر غفلتی تارک شوند

کفر تا ورزند بی امید و بیم

بر هر آنچه ما به ایشان داده ایم

برخورید از زندگی پس چند گاه

زود پس دانید و یابید انتباه

می بگردانند بهر این بتان

که ز علم و عقل دورند از نشان

بهره زآنچه ما به ایشان داده ایم

جمله از اَنعام و فُلک و زرّ و سیم

تا الله از آن جمله پرسیده شوند

وآنچه بندند افتراء از ناپسند