گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

قٰالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قٰالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هٰذٰا أَخِی قَدْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ (۹۰) قٰالُوا تَاللّٰهِ لَقَدْ آثَرَکَ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا وَ إِنْ کُنّٰا لَخٰاطِئِینَ (۹۱) قٰالَ لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ اَلْیَوْمَ یَغْفِرُ اَللّٰهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ (۹۲)

گفتند آیا بدرستی که تو هر آینه تویی یوسف گفت منم یوسف و اینست برادرم بدرستی که بخشش کرد خدا بر ما بدرستی که کسی که پرهیزکاری می‌کند و صبر می‌نماید بدرستی که خدا ضایع نمی‌کند مزد نیکوکاران را (۹۰) گفتند بخدا که بتحقیق برگزید ترا خدا بر ما و بدرستی که ما هستیم هر آینه خطاکاران (۹۱) گفت نیست سرزنشی بر شما امروز میامرزد خدا شما را و او رحم‌کننده‌ترین رحم‌کنندگانست (۹۲)

یوسفی آیا تویی کامل خصال

جز تو را نبود چنین حسن و جمال

این بگفتند از تعجب زآنکه بود

در نظرشان ز ابتداء بس بی نمود

چون بدیدندش به آن فرّ و شکوه

بس عجیب آمد به چشم آن گروه

گفت آری یوسفم من بی سخن

بر سر این باشد نشان ز اجداد من

و اینست بنیامین برادر مر مرا

که بزادستیم از یک مادرا

حق به ما از فضل خود منّت نهاد

از سلامت وز کرامت وز رشاد

زآنکه هر کس کو بترسد از خدای

هم نماید صبر در رنج و بلای

پس خدا ضایع نسازد بالیقین

در دو عالم هیچ اجر محسنین

گفت با الله برگزیدت حق به ما

از کمال سیرت و حسن و سخا

مر تو را بود این نکویی در سرشت

بود ما را هم سرشت افعال زشت

زآنچه کردیم از عملها بر خلاف

بر خطای خویش داریم اعتراف

گفت یوسف بر شما امروز پس

هیچ نبود سرزنش از هیچ کس

حق بیامرزد شما را بیگمان

کوست بخشنده تر از بخشندگان

روز فتح مکه گفتا مصطفی(ص)

مکیان را چون کنم من با شما

مر گمانتان چیست بر من کز حدود

بر شما جاری نمایم سخت و زود

مکیان از خوف او سوی حرم

جسته بودندی پناه از بیش و کم

آنچه با من کرده اید از هر قبیل

خود شما دانید بی حرف و دلیل

ظنّتان بر من چه باشد خود شما

مر تلافی را هم از آن کردها

ظنّمان گفتند نبود جز به خیر

در تو چون در جود ممتازی ز غیر

تو کریمی هم پدر بودت کریم

چون نبخشایی بر این مشت لئیم

گفت خواهم با شما کرد آنچه پیش

کرد یوسف با برادرهای خویش

پس نوازش کرد اخوان را چنان

که نبُد گویی به یاد افعالشان

بلکه گویی بود ، از ایشان، او خجل

تا نباشند از عملها منفعل