گنجور

 
صفی علیشاه

إِذْ قٰالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یٰا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ (۴) قٰالَ یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ عَلیٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۵) وَ کَذٰلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحٰادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلیٰ آلِ یَعْقُوبَ کَمٰا أَتَمَّهٰا عَلیٰ أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۶) لَقَدْ کٰانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیٰاتٌ لِلسّٰائِلِینَ (۷)

هنگامی که گفت یوسف مر پدر خود را ای پدر من بدرستی که من دیدم در خواب یازده ستاره و آفتاب را و ماه را دیدمشان که بودند مرا سجده‌کنندگان (۴) گفت ای پسرک من مخوان خواب خود را بر برادرانت پس مکر کنند برای تو مگر بدی بدرستی که دیو رجیم مر آدمی را دشمنی است هویدا (۵) و همچنین برگزیند تو را پروردگارت و بیاموزد تو را از تأویل خوابها و تمام کند نعمت خود را بر تو و بر آل یعقوب هم چنان که تمام کردش بر دو پدرت از پیش ابراهیم و اسحق بدرستی که پروردگار تو دانای درست کار است (۶) البته که هست در قصه یوسف و برادرانش نشانهای قدرت مر پرستندگان را (۷)

ای محمّد (ص) یاد آور چونکه گفت

یوسف آن پیر پدر را در نهفت

متصف چون بود بر حزن و اسف

گشت موصوف آن به یوسف در سلف

گفت با یعقوب دیدم من به خواب

یازده کوکب دگر مه و آفتاب

بر سر کوهی بلند آنها تمام

سجده بنمودند بر من از مقام

گفت یعقوب ای پسر این خواب را

بر برادرها مگو آداب را

تا که ایشان حیلت آرند و حسد

بر تو از اغوای دیو بی رشد

زآنکه شیطان، آدمی را دشمن است

هر دمی او را به وجهی رهزن است

پس مباش از کید اخوان مطمئن

هم ز تسویلات شیطان مطمئن

این حسد با نفس آدم توأم است

بلکه بنیادش ز نفس آدم است

هر که را بیند ز خویش افزون به حد

میبرد بر وی ز نادانی حسد

همچنان که برگزیدت ذوالجلال

بر چنین خوابی که دیدی در مثال

برگزیند در عیان پروردگار

بر نبوّت بر شهی در روزگار

حُسن آری قبله گاه عالم است

قامت هر ناظری پیشش خم است

حُسن هر جا خیمه زد با اوست عشق

کارساز حُسن هر مهروست، عشق