گنجور

 
صفی علیشاه

فَلاٰ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِمّٰا یَعْبُدُ هٰؤُلاٰءِ مٰا یَعْبُدُونَ إِلاّٰ کَمٰا یَعْبُدُ آبٰاؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنّٰا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ (۱۰۹) وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَ لَوْ لاٰ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (۱۱۰) وَ إِنَّ کُلاًّ لَمّٰا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمٰالَهُمْ إِنَّهُ بِمٰا یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۱۱۱) فَاسْتَقِمْ کَمٰا أُمِرْتَ وَ مَنْ تٰابَ مَعَکَ وَ لاٰ تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۱۱۲) وَ لاٰ تَرْکَنُوا إِلَی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ اَلنّٰارُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ أَوْلِیٰاءَ ثُمَّ لاٰ تُنْصَرُونَ (۱۱۳) وَ أَقِمِ اَلصَّلاٰةَ طَرَفَیِ اَلنَّهٰارِ وَ زُلَفاً مِنَ اَللَّیْلِ إِنَّ اَلْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ اَلسَّیِّئٰاتِ ذٰلِکَ ذِکْریٰ لِلذّٰاکِرِینَ (۱۱۴) وَ اِصْبِرْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ (۱۱۵) فَلَوْ لاٰ کٰانَ مِنَ اَلْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْفَسٰادِ فِی اَلْأَرْضِ إِلاّٰ قَلِیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنٰا مِنْهُمْ وَ اِتَّبَعَ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا مٰا أُتْرِفُوا فِیهِ وَ کٰانُوا مُجْرِمِینَ (۱۱۶) وَ مٰا کٰانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ اَلْقُریٰ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهٰا مُصْلِحُونَ (۱۱۷) وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ اَلنّٰاسَ أُمَّةً وٰاحِدَةً وَ لاٰ یَزٰالُونَ مُخْتَلِفِینَ (۱۱۸) إِلاّٰ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذٰلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ‌ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنّٰاسِ أَجْمَعِینَ (۱۱۹) وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبٰاءِ اَلرُّسُلِ مٰا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤٰادَکَ وَ جٰاءَکَ فِی هٰذِهِ اَلْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْریٰ لِلْمُؤْمِنِینَ (۱۲۰) وَ قُلْ لِلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ اِعْمَلُوا عَلیٰ مَکٰانَتِکُمْ إِنّٰا عٰامِلُونَ (۱۲۱) وَ اِنْتَظِرُوا إِنّٰا مُنْتَظِرُونَ (۱۲۲) وَ لِلّٰهِ غَیْبُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ اَلْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ مٰا رَبُّکَ بِغٰافِلٍ عَمّٰا تَعْمَلُونَ (۱۲۳)

پس مباش در شک از آنچه می‌پرستند آیتها نمی‌پرستند مگر چنان که می‌پرستیدند پدرانشان از پیش و ما هر آینه تمام دهنده ایشانیم بهره ایشان را بدون کم و کاست (۱۰۹) و بحقیقت دادیم موسی را توریت پس اختلاف کردند در آن و اگر نبود کلمۀ که پیشی یافته از پروردگارت هر آینه حکم کرده شده بود میانشان و بدرستی که آنها در شکی باشند از آن که بگمان بد اندازنده است (۱۱۰) و بدرستی که همه را جمیعا هر آینه تمام خواهد داد ایشان را پروردگارت جزای اعمالشان را که او بآنچه می‌کند آگاه است (۱۱۱) پس ثابت باش چنان که مأمور شده‌ای و کسی که توبه کرد با تو از حد در مگذرید بدرستی که او بآنچه می‌کنید بیناست (۱۱۲) و میل مکنید بسوی آنان که ظلم کردند پس مس کند شما را آتش و نباشد مر شما را از جز خدا هیچ دوستان پس یاری کرده نشوید (۱۱۳) و بر پای دار نماز را دو طرف روز و ساعتهای نزدیک از شب بدرستی که خوبیها می‌برند بدیها را آن پند است مر پند گیرندگان را (۱۱۴) صبر کن پس بدرستی که خدا ضایع نمی‌کند مزد نیکوکاران را (۱۱۵) پس چرا نبودند از قرنها پیش از شما صاحبان فضل که نهی کنند از فساد در زمین مگر اندکی از آنان که رهانیدیم از ایشان و پیروی کردند آنان که ستم کردند آنچه را متنعم کرده شدند در آن و بودند گناه‌کاران (۱۱۶) و نباشد پروردگار تو که هلاک کند قریه‌ها را بستم و اهل آنها باشند مصلحان (۱۱۷) و اگر خواستی پروردگار تو هر آینه گردانیدی مردمان را امت واحد و همیشه باشند اختلاف‌کنندگان (۱۱۸) مگر آن را که رحم کرد پروردگار تو و از برای آن آفرید ایشان را و تمام شد سخن پروردگارت که هر آینه پر کنم البته دوزخ را از جنیان و مردمان همه (۱۱۹) و همه را می‌خوانیم بر تو از اخبار رسولان آنچه ثابت می‌گردانیم بآن دلت را و آمد تو را در این حق و پندی و نصیحت از برای گروندگان (۱۲۰) و بگو از برای آنان که نمی‌گروند کار کنید بر توانتان بدرستی که ما کنندگانیم (۱۲۱) و منتظر باشید بدرستی که ما منتظرانیم (۱۲۲) و مر خدا راست نهانی آسمانها و زمین و بسوی او باز می‌گردد امر همه آن پس بپرست او را و توکل کن بر او و نیست پروردگار تو بیخبر از آنچه می‌کنید (۱۲۳)

پس تو ای احمد مباش اندر گمان

میپرستند آنچه را این مشرکان

شک مکن یعنی که اینها گمرهی است

عاقبتشان از هلاکت چاره نیست

همچنان کآمد هلاکت بر امم

پیش از اینها از پرستش بر صنم

طاعت ایشان می نکردند از بتان

جز که بر تقلید آباء از نشان

آنچه آباشان پرستیدند نیز

هم پرستیدند ایشان بی تمیز

ما هم ایشان را رساندیم از تمام

آنچه بُدشان بهره از سوء الختام

بهره یا دادیمشان وافی ز جود

از نعیم این جهان چیزی که بود

ناسپاسی پس نمودند آن رمه

مستحق گشتند بر خذلان همه

بهره هاشان چونکه بُد ناکاسته

هم جزاء بی نقص بُد و آراسته

ما به حد دادیم موسی را کتاب

پس در او شد اختلاف از ناصواب

چو اختلاف قوم بر قرآن تو

تا از آن غمگین نباشد جان تو

گر نبودی قولی از پروردگار

کآن گرفته پیشی اندر خلق و کار

حکم کرده پس شدی ار این جهان

از ثواب و از عِقابی بی نشان

تا محق ممتاز از مبطل شدی

وآنکه مبطل، خوار و مستأصل شدی

هم ز قرآنند ایشان در گمان

ریبتی کو رهزن عقل است و جان

اضطراب و وهم را زاید کند

عقل را شوریده و فاسد کند

ز اختلاف آرندگان بی هنر

قوم تو یا قوم موسی سر به سر

مر جزای آن عملهاشان تمام

داد، هم خواهد یقین ربّ الانام

حق به هر چه میکند باشد خبیر

زو نگردد فوت چیزی یک شعیر

پس تو ای احمد بدان شو مستقیم

آن چنان کامرت بدان فرموده ایم

یعنی آن عهدی که کردی در ازل

در نبوّت با حق آور در عمل

در نظر آور که پیمانت چه بود

از امانت حمل بر جانت چه بود

بین امانت را چسان سازند رد

هم چسان سازند حفظ از دزد و دد

عهد کردی تو که باشی جان جان

روح را بین تن نگهدارد چسان

عهد ختمیّت نمودی بر رسل

حمل پس باید کنی آزار کل

حمل هر باری که آنها کرده اند

از جفاء و طعنه و رنج و گزند

جمله را باید کِشی تنها به دوش

زآنکه آنها مغز بودند و تو هوش

وآنکه هم با توست اندر بازگشت

قدرش اندر پیروی از حد گذشت

هم ز امّت از صحابه وز کرام

خود ز خاصان پایه پایه تا عوام

هر کسی را در معانی رتبه ای است

فهم خاصان همچو فهم عامه نیست

پس بود لازم به هر جا حفظ حد

هر تجاوز کرد دور است از خرد

پس ز حد در مگذرید از بیش و کم

حق به اعمال است بینا دم به دم

بوعلی دقاق را اندر طریق

ز استقامت گشت پُرسان یک رفیق

گفت آن باشد که در سیر مقام

سرّ خویش از ماسوی پوشی تمام

میل اندک هم بر استمکارگان

هیچ منمایید پیدا و نهان

نام ظالم را به تفخیم ار برید

یا دعاء گویید او را از امید

یا که با ایشان نمایید اختلاط

یا که اظهار مودت و انبساط

پس شما را مَس کند البته نار

هم شما را نیست جز حق دوستدار

کز شما دارند باز آن دوستان

نار استمکارگان را از روان

پس شما گر ظالمان را پیروید

هیچ یاری کرده هرگز کی شوید

دار برپا هم نماز ای منتجب

در دو حد روز و در ساعات شب

اهل ظاهر کرده تعبیر این تمام

بر نماز ظهر و عصر و صبح و شام

لیک گویند اهل عرفان مستمر

یاد حق کن یعنی اندر جهر و سرّ

بی نمازی غفلت از حق کردن است

ذکر و فکرت رو به او آوردن است

بس بود کاندر نمازی بی قصور

لیک هیچت نیست رویی بر حضور

پس بپا دار ار توانی آن نماز

کت بود دل جمله با دانای راز

قلب ذاکر هر چه غیر از حق بود

پیش او مردود و بی رونق بود

گفت زآن دانندة هر نیک و بد

نیکویی ها مر بدیها را برد

این است پندی بهر یاد آرندگان

صبر بر تبلیغ کن از ره ممان

صبر کن پس حق تعالی بالیقین

نی کند نابود اجر محسنین

پس نبودندی چرا ز اهل قرون

کز شما بودند سابق در شئون

آن خداوندان عقل و رای و دین

که بُدند أولُواْ بَقِیه در زمین

داشتندی خلق را باز از فساد

اندکی بودند لیک ارباب داد

زآن کسان که از کرم خواندیمشان

از عقوبت باز برهاندیمشان

پیروی کردند هم آن کافران

ز آرزوهایی که بودند اندر آن

زندگی کردند بر عیش و خوشی

وآن سبب شد بر عتو و سرکشی

گشت نعمت موجب کفران و کین

گفت زآن بودند ایشان مجرمین

بود نی پروردگارت که هلاک

قریه ای را سازد از صد بیم و باک

وآنگهی باشند اهلش بر صلاح

واندر ایشان باشد امید فلاح

ور خدایت خواستی کردی مدام

مردمان را امتی واحد تمام

لیک این نبود به وفق نظم و کار

زآنکه باشد شرط تکلیف اختیار

زآن همیشه مختلف باشند ناس

تا قیامت اندر آئین و اساس

جز کسی که کرده رحم آن را خدای

عقل باشد بر صراطش رهنمای

یا که در فقر و غناء شد اختلاف

رحم حق باشد قناعت بی خلاف

بهر این هم خلق بیحد و حساب

آفریده است او که تا بدهد ثواب

قول رب یا عهد ربت شد تمام

تا جهنم را کنم پر، لا کلام

از پریّ و آدمی بر هر نشان

یعنی از آن عاصیان و سرکشان

بر تو خواندیم از خبرهای رسل

تا بیارامد دلت ای شخص کل

بر تو آمد آنچه بر حق است و راست

اندر این سوره که بر تأکید ماست

پند و ذکری باشد آن بر مؤمنین

چون به یاد آرند آیت های دین

گو مر آنان را که ایمان نآورند

اندر آیات از تأمل ننگرند

خود کنید آن را عمل کاندر عیان

مر شما را در مکانت باشد آن

آنچه خواهید آن کنید اندر سیر

هست ما را هم عمل های دگر

می کنیم آن را عمل کآن حال ماست

هم جزاء مستلزم اعمال ماست

منتظر باشید بر حالی شما

هست ما را انتظاری هم بجا

تا چه باشد انقلاب روزگار

بر شما و ما در این دو انتظار

هست حق را آگهی اندر یقین

بر نهانِ این سماوات و زمین

هم به سویش بازگردد بالتمام

کارها از جزء و کل در هر مقام

پس پرستش کن مر او را که سزاست

هم توکل کن به وی از صدق و راست

نیست مر پروردگارت بی خبر

زآنچه مردم می کنند از خیر و شر