گنجور

 
صفی علیشاه

قٰالُوا یٰا شُعَیْبُ مٰا نَفْقَهُ کَثِیراً مِمّٰا تَقُولُ وَ إِنّٰا لَنَرٰاکَ فِینٰا ضَعِیفاً وَ لَوْ لاٰ رَهْطُکَ لَرَجَمْنٰاکَ وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْنٰا بِعَزِیزٍ (۹۱) قٰالَ یٰا قَوْمِ أَ رَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اَللّٰهِ وَ اِتَّخَذْتُمُوهُ وَرٰاءَکُمْ ظِهْرِیًّا إِنَّ رَبِّی بِمٰا تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (۹۲) وَ یٰا قَوْمِ اِعْمَلُوا عَلیٰ مَکٰانَتِکُمْ إِنِّی عٰامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذٰابٌ یُخْزِیهِ وَ مَنْ هُوَ کٰاذِبٌ وَ اِرْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ (۹۳) وَ لَمّٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا نَجَّیْنٰا شُعَیْباً وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنّٰا وَ أَخَذَتِ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا اَلصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیٰارِهِمْ جٰاثِمِینَ (۹۴) کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهٰا أَلاٰ بُعْداً لِمَدْیَنَ کَمٰا بَعِدَتْ ثَمُودُ (۹۵)

گفتند ای شعیب نمی‌یابیم بسیاری را از آنچه می‌گویی و بدرستی که ما هر آینه می‌بینیم ترا در میان خود ناتوان و اگر نبود رعایت جماعت تو هر آینه سنگسار می‌کردیم ترا و نیستی تو بر ما غالب (۹۱) گفت ای قوم آیا جماعت من عزیزترند بر شما از خدا و گرفتید آن را از قفاتان پس پشت افتاده بدرستی که پروردگار من بآنچه می‌کنید فرا رسنده است (۹۲) و ای قوم بکنید بر تواناییتان بدرستی که من کننده‌ام زود باشد که بدانید که کیست که می‌آید او را عذابی که رسوا کند او را و کیست که او دروغگوست و چشم در راه باشید که من با شما چشم در راهم (۹۳) و چون آمد امرها رهانیدیم شعیب را و آنان که گرویدند با او برحمتی از ما و گرفت آنان را که ستم کردند فریاد مهلک پس گردیدند در خانه‌هاشان برجای‌ماندگان (۹۴) که گویا اقامت نداشتند در آنها آگاه باشید هلاک مر مدین را هم چنان که هلاک شد ثمود (۹۵)

قوم گفتند ای شعیب البته نیست

فهم بسیاری ز گفتارت که چیست

ما تو را بینیم اندر خود ضعیف

زآن نباشیمت به آزردن حریف

گر نمی بودند قومت از کبار

ما تو را کردیم این دم سنگسار

نه که خوفی بودشان زآن چند تن

بلکه میگفتند ز اغراض این سخن

یعنی اقوام تو باشند از کرام

ناگزیرم آن کسان را ز احترام

تو نه بر مایی عزیز و ارجمند

عزّتت تا مانع آید از گزند

گفت آیا قوم من نزد شما

عزّت ایشان راست افزون از خدا

خود گرفتستید چون آباء پیش

امر حق را از وراء پشت خویش

هست رب من بر آنچه می کنید

مر محیط اعنی بر او باشد پدید

ای گروه من کنید آن را عمل

که بر آن دارید امکان در محل

میکنم من هم بر آنچه موقنم

باشد آن اندر مکانت ممکنم

زود باشد که بدانید این دو کار

چون جزای فعل گردد آشکار

تا عذاب خزی آید بر کدام

هم که می گوید دروغ اندر کلام

منتظر باشید هم من انتظار

با شما دارم عذاب کردگار

چونکه آمد امر ما ظاهر ز غیب

بُد نجات از ما مگر قسم شعیب

وآنکه با او بوده اند از مؤمنان

رحمتی بود این ز ما شان بالعیان

پس گرفت آن کافران را در سبیل

صیحه ای کآن بود بانگ جبرئیل

گفت او مُوتُواْ جَمِیعاً در زمان

جملگی مُردند برجا ناگهان

هر که بود اندر سراها مُرده بود

همچو سنگ افتاده و افسرده بود

آن چنان که گفتی آنجا از انام

در جهان هرگز نبُد کس را مقام

می بدانید اینکه تا جان با تن است

دوری از رحمت بر اهل مدین است

آن چنان که دور گشتند آن ثمود

خود هلاک این هر دو را از صیحه بود