گنجور

 
صفی علیشاه

وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاّ ظَنًّا إِنَّ اَلظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ اَلْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اَللّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (۳۶) وَ ما کانَ هذَا اَلْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اَللّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ اَلَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ اَلْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ اَلْعالَمِینَ (۳۷) أَمْ یَقُولُونَ اِفْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ اُدْعُوا مَنِ اِسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اَللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۳۸) بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ اَلظّالِمِینَ (۳۹) وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ (۴۰) وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمّا تَعْمَلُونَ (۴۱) وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ اَلصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ (۴۲) وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی اَلْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ (۴۳) إِنَّ اَللّهَ لا یَظْلِمُ اَلنّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ اَلنّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۴۴)

و پیروی نمی‌کنید بیشترشان مگر گمان را بدرستی که گمان کفایت نمی‌کند از حق چیزی را بدرستی که خدا داناست بآنچه می‌کنند (۳۶) و نباشد این قرآن که بدروغ بسته شود از غیر خدا و لیکن تصدیق آن چیزیست که باشد میانه دو دستش و تفصیل دادن کتاب و نیست شکی در آن از پروردگار جهانیان (۳۷) آیا می‌گویند بر بست بدروغ آن را بگو پس بیاورید سوره مانندش و بخوانید هر که را توانید از غیر خدا اگر هستید راستگویان (۳۸) بلکه تکذیب کردند آنچه را احاطه نکردند بدانستنش و هنوز نیامده ایشان را تأویلش همچنین تکذیب کردند آنان که بودند پیش از ایشان پس بنگر چگونه بود انجام ستمکاران (۳۹) و از ایشان کسی است که می‌گرود بآن و از ایشان کسی است که نمی‌گرود بآن و پروردگار تو داناتر است بتباه‌کاران (۴۰) و اگر تکذیب کردند ترا پس بگو مر مراست کردارم و مر شما راست کردارتان شما بیزارانید از آنچه من می‌کنم و من بیزارم از آنچه شما می‌کنید (۴۱) و از ایشان کسی است که گوش می‌کنند بتو آیا پس تو می‌شنوانی کران را و اگر چه باشند که نیابند بعقل (۴۲) و از ایشان کسی است که نگاه می‌کند بتو آیا پس تو راه می‌نمایی کوران را و اگر چه باشند که نه بینند (۴۳) بدرستی که خدا ظلم نمی‌کند مردمان را چیزی و لکن مردمان به خودشان ظلم می‌کنند (۴۴)

می نباشد اکثری را پیروی

جز به وهم خود نه عقل مستوی

ظن نگرداند کسی را بی نیاز

چیزی از حق در مقام امتیاز

یعنی اندر نزد عقل مستبین

ظن و تخمین نیست بر جای یقین

چون گمان از نفس نابینا بود

هم یقین از عقل کافر زا بود

عقل برهان آورد اندیشه جنگ

او بود واسع مجال این سینه تنگ

حق بود دانا بر آنچه می کنند

از یقین یا از گمان اندر پسند

گردم از تفصیل این مطلب خموش

تا نیاید آنکه دانی در خروش

نیست این قرآن که بافندش به هم

با چنین اعجاز و برهان و حکم

یا تواند گفت جز حق این چنین

تا که باشد مفترای آن و این

لیک میباشد مصدّق آنچه هست

پیش وی از قبل و بعد و فوق و پست

هر کتاب اعنی که آمد با رسل

مر مصدّق جمله را از جزء و کل

هم هر آنچه شد نوشته بر شما

از اوامر وز نواهی جا به جا

هم مصون از اندراس و انقراض

تا قیامت وین بود بی اعتراض

بر بقایش هیچ نبود شک و ریب

یا به حقانیّتش ز اسرار غیب

چون بود مُنزَل ز ربّ العالمین

ثابت است این جمله بر عقل متین

مشرکان گویند آیا بافته است

احمد آن را نی که از حق یافته است

گو توان گر بافت آن را هم شما

سوره ای بافید مثلش برملا

زآنکه اغلب از شما در نظم و نثر

بس بلیغید و فصیح از وجه حصر

هم بخوانید از پی امداد خویش

هر که را خواهید از هر جا به پیش

جز خدا که مُنزِل است از وی کتاب

مابقی برفند در این آفتاب

حاصل آنکه هم کنید اتیان چنین

گر به گفتارید هیچ از صادقین

بلکه بر تکذیب آن ساعی شدند

که ز کُنهش بیخبر یکجا بُدند

نارسا بُد دانش ایشان بر آن

تا چه باشد اصل و فرعش در بیان

هم بدیشان نامد از تأویل او

چون نکردند ایچ در وی جستجو

یعنی از تأویل آن بی اختلاف

هیچشان نگشود بابی ز انکشاف

هست قرآن معجز اعنی بی سخن

از ره معنی و لفظ از ذوالمنن

چون نجستند از تعقل راز او

بی خبر ماندند از اعجاز او

همچو کفاری که هستند این زمان

پیش از این هم بوده اند از کافران

تا که می کردند تکذیب رسل

هر نبی بود امتحان خار و گل

پس نظر کن تا چه باشد عاقبت

ظالمان را وین بس اندر تسلیت

هست ز ایشان که به قرآن مؤمن است

هم بود ز ایشان که اولَّا یُؤْمِن است

آن بپوشد آنچه دانست از عناد

وین دگر شد پرده جهلش ز اجتهاد

هم یقین پروردگارت اعلم است

بر تبهکاران چو علمش اقدم است

گر که تکذیبت نمایند این رمه

تا که ز ایشان ناامید آیی همه

پس بگو باشد مرا اعمال من

و از شما اعمالتان بَد یا حَسن

هم شما ب یزار ز اعمال منید

هم منم بیزار ز آنچه می کنید

زآن کسان هستند که بدهند گوش

چونکه قرآن خوانی از اقبال و هوش

هم کنی تعلیم کس احکام دین

تا که استهزاء کنند از حقد و کین

بشنوانی خود تو آیا بر کران

خاصه گر ایشان نیابند ایچ آن

سمع و عقل ار هر دو شد نامعتدل

حال معلوم است باقی را بهل

هم بود ز ایشان که ننماید نظر

سوی تو از طعن و تعنّت بیشتر

بیند آثار نبوّت را پدید

پس نماید باز آنسان کو ندید

راه بر کوران توان آیا نمود

بی بصیرت خاصه گر خواهند بود

نه بصیرت چونکه باشد نه بصر

حال معلوم است تا چبود دگر

میتواند کرد کور ادراک شیء

کوردل بین تا چه باشد درک وی

کی نماید ظلم حق بر مردمان

چیزی از افساد حس و عقل و جان

لیک بر خود می کنند ایشان ستم

صرف بر ناحق هم ادراک و نعم