مقام آمد بآثار و لوازم
خود استیفای هر حل از مراسم
حقوقش گرنه مستوفاست حاصل
که اندر اوست از راه و منازل
صحیح او را ترقی نیست مطلق
سوی ما فوق آن رتبت محقق
مثال است این قناعت گر بحاصل
نیابد در تو استکمال کامل
توکل کی صحیح آید بتنظیم
بدینسان بیتوکل وصف تسلیم
چنین دان هر صفت را تا بآخر
بود تصحیح ادنی شرط بر تر
ز استیفا مرا آن نیست مقصود
که در عالی شود دون از تو مفقود
نماند باقی او را وصف ادنی
بود ممکن ترقی تا به اعلی
مراد اینست کاندر جمله سالک
شود قایم بسلطانی و مالک
مثال آب کاندر جو روانست
مراتب را مساوی بالعیانست
بدون طفره از جائی به جائی
مقام اینست گرداری بنائی
بدینسان است حال مرد سیار
شود ثابت مقاماتش برفتار
بمافوق ارتقا یابد چو از پست
بندهد رتبه مادون هم از دست
نباشد گر که ثابت وصف و نامش
نخوانند اهل ره صاحب مقامش
مقام این نیست بهر مرد سایر
که منزلها کند طی چون مسافر
زهر منزل که بندد بار دیگر
نیارد هیچ از آن منزل بخاطر
کسی او عارف صاحب مقام است
که حاضر در منازل بالتمام است
هر آنرا شد مقام اعلی و افزون
نماید بیشتر او حفظ مادون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.