از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب
تا مگر آید به چشم خلق رنگین آفتاب
از بهشت روشنایی روزنی واکرده است
در دل هر ذره از مژگان زرین آفتاب
تا مگر روی ترا ز آیینه بیند پیشتر
می جهد هر صبحدم از خواب شیرین آفتاب
دامن فکر بلند آسان نمی آید به دست
زرد شد تا مطلعی را کرد رنگین آفتاب
ترک خواب صبح کن صائب که در خون شفق
روی می شوید به خون از خواب شیرین آفتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
سرو سیمینی و بار سرو سیمین آفتاب
جفت لاله ماه داری جفت نسرین آفتاب
آفتاب و ماه جفت لاله و نسرین که دید
یا کسی دیده ست بار سرو سیمین آفتاب
هیچ کس را نیست جز زلفین دلبند تو را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.