غزل شمارهٔ ۶۰۶۰
با توانایی به اهل فقر استغنا مزن
عاجزان را دستگیری کن، به دولت پا مزن
با قضای آسمانی چاره جز تسلیم نیست
در محیط بیکران زنهار دست و پا مزن
جز در دل نیست امید گشاد از هیچ در
می توان بر سینه زد تا سنگ، بر درها مزن
با قد خم نیست لایق حلقه هر در شدن
زینهار این حلقه را جز بر در دلها مزن
تا برآید از گریبانت به یکدم آفتاب
دست خود چون صبح جز بر دامن شبها مزن
گر طمع داری که گردد سینه ات کان گهر
تیغ اگر چون کوه بارد بر سرت، سر وا مزن
تا نسازی جمع دل از فکر زاد آخرت
پشت پا چون سالکان خام بر دنیا مزن
از در پوشیده برگردند مهمانان غیب
بخیه از خواب گران بر دیده بینا مزن
عالمی را از نفس چون می توانی داد جان
مهر خاموشی به لب در مهد چون عیسی مزن
تا نگیرد خوشه اشک ندامت دامنت
دست بر هر شاخ همچو تاک بی پروا مزن
بر سیه چشمان مگردان سرخ صائب چشم خویش
کاسه در خون جگر چون لاله حمرا مزن
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...