گنجور

 
صائب تبریزی

در پله آغاز ز انجام گذشتیم

از مصر برون نامده از شام گذشتیم

چون برق فتادیم به خاشاک تعلق

زین خاک جلوگیر به یک گام گذشتیم

در ابر سفید و لب خاموش خطرهاست

از گردن مینا و لب جام گذشتیم

بی نقطه شب یک الف روز ندیدیم

هر چند که بر صفحه ایام گذشتیم

در طالع ما نیست گرفتاری، اگرنه

صد بار فزون از نظر دام گذشتیم

الماس ندامت دل ما را نخراشید

تا همچو عقیق از هوس نام گذشتیم

از سود و زیان سفر عشق مپرسید

یک دانه نچیدیم و به صد دام گذشتیم

در سایه شمشیر شهادت نتپیدیم

زین قلزم خونخوار به آرام گذشتیم

در گلشن بیرنگ جهان چون گل خورشید

گر صبح شکفتیم سر شام گذشتیم

در باغ جهان چون ثمر نخل تمنا

صد حیف که خام آمده و خام گذشتیم

این آن غزل میر فصیحی است که فرمود

از پشته صبح و دره شام گذشتیم