عشق را نغمه داود بود شیون دل
حسن را آمدن آب بود رفتن دل
حاصل عمر گرانمایه چه خواهد بودن
خرج آن مور میان گر نشود خرمن دل
می رسد آهن پیکان به هدف از کوشش
نیست ممکن که به جایی نرسد رفتن دل
شیشه ای نیست که گردن نکشیده است اینجا
تا نصیب که شود باده مردافکن دل
بادبان بال و پر کشتی لنگردارست
مده از دست درین قلزم خون دامن دل
شب تاریک بود سرمه بینایی دزد
خال در پرده خط بیش شود رهزن دل
بحر و کان در نظرش آبله پرخونی است
بر رخ هرکه گشودند در مخزن دل
هست امید که چون ماه به خورشید رسد
هرکه را توشه ره نیست به جز خوردن دل
روح بیچاره چه می کرد درین خاکستان
خانه جسم نمی داشت اگر روزن دل
می پرد دیده امید دو عالم صائب
تا به مغز که رسد نکهت پیراهن دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غم عشق تو آتش زده در خرمن دل
واتش هجر جگر سوز تو دود افکن دل
چشمه ی نوش گهرپوش لبت چشمه ی جان
حلقه ی زلف شکن بر شکنت معدن دل
گر کنی قصد دلم دست من و دامن تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.