در جنون فکر سرو سامان ندارد هیچ کس
مدعا چون دیده حیران ندارد هیچ کس
در دیار ما که روزی ازدل خود می خورند
آرزوی نعمت الوان ندارد هیچ کس
زیر چرخ نیلگون، چون پسته، آن هم زیر پوست
با دل پرخون لب خندان ندارد هیچ کس
در دیار ما که جان از بهر مردن می دهند
آرزوی عمر جاویدان ندارد هیچ کس
عالمی رفته است از خانه سازی پا به گل
فکر خودسازی درین دوران ندارد هیچ کس
می شود اوقات مردم صرف در تعمیر تن
فکر آزادی ازین زندان ندارد هیچ کس
بر ندارد طوق منت گردن آزادگان
شکرالله دست در احسان ندارد هیچ کس
میوه های سردسیر عقل، صائب نارس است
سینه گرم و دل سوزان ندارد هیچ کس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.