گنجور

 
صائب تبریزی

چشمی که مقید به نظر باز نگردد

چون دیده آیینه سخنساز نگردد

آغاز ترا رتبه انجام کمال است

انجام تو چون بهتر از آغاز نگردد

من حرف ز عشاق زنم او ز مخالف

طنبور من و عقل به هم ساز نگردد

هر کس شنود نغمه داودی زنجیر

پروانه هر شعله آواز نگردد

ای وای اگر طایر رم کرده جان را

خالش گره رشته پروانه نگردد

هرگز ز کمانخانه ابروی مکافات

تیری نگشایم که به من باز نگردد

هرگز نچکد از الف خامه صائب

یک نقطه که خال لب اعجاز نگردد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode