سیل را در نظر آور که به ویرانه چه کرد
تا بدانی به من آن جلوه مستانه چه کرد
هوشیاران جهان راه بیابان گیرند
گر بگویم که شب آن نرگس مستانه چه کرد
در و دیوار ز شوق تو ندارد آرام
یارب این زلزله با کعبه و بتخانه چه کرد
تو که هرگز سخن سخت ز کس نشنیدی
سنگ اطفال چه دانی که به دیوانه چه کرد
طاقت سیلی اخوان نبود یوسف را
خط بیرحم به رخساره جانانه چه کرد
می کند یک دل دیوانه جهان را پرشور
یارب آن زلف به چندین دل دیوانه چه کرد
بوی گل بار بود بر دل روشن گهران
شمع با بال و پرافشانی پروانه چه کرد
خواب را بستر بیگانه پریشان سازد
جان آگاه درین عالم بیگانه چه کرد
نیست تاب سخن سخت دل نازک را
با لب نازک او تا لب پیمانه چه کرد
بود بر شوخی او نه صدف گردون تنگ
در دل تنگ من آن گوهر یکدانه چه کرد
دوش کز گردش چشم تو دو عالم شد مست
زاهد خشک ندانم که به شکرانه چه کرد
سیل بر دامن صحرا نگذشته است ترا
تو چه دانی که به من جلوه مستانه چه کرد
کف ساقی ید بیضا شد ازین می صائب
یارب آن باده لب سوز به پیمانه چه کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.