عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازماند
بس که پر زد درقفس این مرغ از پرواز ماند
سوختم و زخاطرم زنگ کدورت برنخاست
رفت خاکستر به باد، آیینه بی پرداز ماند
خامشی بند زبان حرف سازان می شود
از لب پیمانه خونها در دل غماز ماند
رفت ایام شباب و خار خار او نرفت
مشت خاشاکی زسیل نوبهاران بازماند
مرد حق را چون شناسد زاهد خودناشناس؟
چون رسد در دیگری هر کس که از خود بازماند؟
پیش زلف افکند دل را چون نگاهش صید کرد
قسمت صیاد گردد هر چه از شهباز ماند
ناخنی بر دل نزد ما را درین عالم کسی
نغمه محجوب ما در پرده این سازماند
از زبان نرم خاکستر بر آتش دست یافت
شمع از آتش زبانی در دهان گاز ماند
خامشی صائب کلید بستگیهای دل است
بلبل ما در قفس از شعله آواز ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق و ناامیدی خود اشاره میکند. او از دلتنگی و خاموشی درونی خود شکایت میکند و بیان میکند که دلش از تپیدن بازمانده و همچون پرندهای در قفس اسیر مانده است. خاطرات تلخ او از بین نرفته و زمان جوانیاش به پایان رسیده است. او به تضاد بین زاهدی که خود را نشناخته و شناخت مرد حق اشاره میکند و در نهایت، خاموشی و بیصدایی را به عنوان درد و مصیبت خود توصیف میکند. شاعر همچنین به ناتوانی در بیان احساساتش و به وجود خارجی نداشتن صدا در این وضعیت اشاره میکند. مجموعاً، این شعر نمایانگر غم و تنهایی عمیق انسان در مواجهه با واقعیتها و خاطرات است.
هوش مصنوعی: در نهایت، قلبم دیگر نتوانست بزند و از زندگی بازایستاد، چون این پرنده که در قفس بوده، خیلی تلاش کرده تا پرواز کند اما نتوانسته است.
هوش مصنوعی: من سوختم و خاطراتم به جای اینکه پاک شوند، کدورت و غم را باقی گذاشتند. خاکستر من به باد رفت و آیینهای که یادآور من بود، بدون پرده و پوشش باقی ماند.
هوش مصنوعی: اگر سخنی در دل باشد، خاموشی زبان افرادی که حرف میزنند به خاطر درد و رنجی است که در دل دارند. آنها از نشان دادن احساسات واقعی خود ناتوانند و تنهایی و غم آنها را به سکوت واداشته است.
هوش مصنوعی: روزهای جوانی گذشت و رنج و درد او از بین نرفت، مانند تکههای خشک و بیفایدهای که از سیل بهار باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: مرد حقی که آگاه به حقیقت است، چگونه میتواند زاهدی را که خود را نمیشناسد بشناسد؟ زمانی که هر فردی به حقیقت درون خود دست پیدا کند، به دیگران نیز میتواند نگاهی عمیقتر داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که زلف زیبای او دل را به دام میاندازد، مانند شکارچی که طعمهاش را گرفته، سرنوشت سرشار از زیبایی برای او رقم میخورد و هر آنچه از پرندهای بزرگ و آزاد باقی مانده، به تسخیر درمیآید.
هوش مصنوعی: هیچکس در این دنیا درد و رنج ما را درک نکرده و نمیتواند صدای دلتنگی ما را بشنود، زیرا در این مکان همه چیز در پردهای از عدم روشنایی پنهان است.
هوش مصنوعی: زبان نرم خاکستر به آتش دست میزند، مانند شمع که از آتش، زبانی را در دهان گاز نگه میدارد.
هوش مصنوعی: سکوت و بیصدا بودن، راهی برای کنترل وابستگیهای عاطفی است. بلبل ما در قفس بهخاطر شعلهور بودن صدایش، نتوانسته آزادانه بزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاقبت در سینهام دل از تپیدن باز ماند
بس که پر زد در قفس این مرغ از پرواز ماند
بیدلی کو واله دیدار آن طناز ماند
دیدهٔ حیران در فیضی به رویش باز ماند
بسکه وحشت کرده از طبل تپیدنهای دل
رنگ ما چون طایر تصویر در پرواز ماند
آه عالم سوز باشد در غبار خود نهان
[...]
از دلمبگذشت و خوندر چشم حیرتساز ماند
گرد رنگی یادگارم زان بهار ناز ماند
پیش از ایجاد توهم جوهر جان داشت جسم
تا پری در شوخی آمد شیشه از پرواز ماند
کاروان ما و من یکسر شرر دنباله است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.