طومار زلف شرح پریشانی من است
آیینه فرد دفتر حیرانی من است
موجی که نوح را به کمند خطر کشد
باد مراد کشتی طوفانی من است
مو از سرم چو دود ز آتش هوا گرفت
مجنون کجا به بی سر و سامانی من است؟
بهر خلاص، ناز شفاعت نمی کشد
آن یوسف غیور که زندانی من است
از صحبت غبار بهم رو نمی کشد
آیینه داغ صافی پیشانی من است
عریان شدم ز پیرهن سایه و هنوز
عشق غیور در پی عریانی من است
صائب چگونه دست ز دامن بدارمش؟
سودای عشق، همسفر جانی من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و پریشانی شاعر میپردازد. طومار زلف و آینه فرد به عنوان نمادهایی از حال روحی او معرفی شدهاند. او خود را در طوفان عشق و مشکلات زندگی توصیف کرده و به احساس تنهایی و نبود آرامش اشاره میکند. شاعر از عشق به عنوان نیرویی غیور یاد میکند که او را در وضعیتی سخت گرفتار کرده است. او همچنین نشان میدهد که چقدر از دنیای مادی و ظاهری فاصله گرفته و در پی تهی شدن از همه چیز، عشق را تنها مسیر نجات میداند. در نهایت، او در تلاش برای حفظ عشق و ارتباط با آن، از وابستگی به آن نمیتواند دست بکشد.
هوش مصنوعی: زلفِ پریشان من مانند طوماری است که داستان بیقراریهایم را شرح میدهد و آینهای که در دست دارم نشاندهندهی دفتر حیرت و شگفتی من است.
هوش مصنوعی: موجی که نوح را در خطر انداخت، همان بادی است که کشتی پر تلاطم من را به سوی هدفش میبرد.
هوش مصنوعی: مشکل و پریشانی من به حدی است که حتی موهایم به حالت دود در آمده است. مجنون کجا میتواند حالتی که من دارم را درک کند؟
هوش مصنوعی: برای رهایی از این وضعیت، آن یوسف غیرتی که در دلم زندانی است، به ناز و تمنا پاسخ نمیدهد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که سخن و حرفهای نابجا و بیمورد نمیتواند تأثیر منفی بر من بگذارد، چراکه من همچون آینهای صاف و زلال هستم که داغی و آلودگیها را برنمیتابد. این تصویر از صافی و پاکی نشاندهندهٔ قدرت درونی و آرامش فرد است.
هوش مصنوعی: من از سایهها جدا شدم و بدون پوشش هستم، اما هنوز عشق پرشور به دنبال من است که عریان بمانم.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از عشق و محبت جدا شوم؟ این احساس عاشقانه به همراه جانم است و همواره با من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طغرا در آخر غزل آورد مطلعی
کاین گوشوار طرز سخندانی من است
معمار عشق، زنده به ویرانی من است
غم، تازه رو ز دیدن پیشانی من است
جمعیت جهان ز پریشانی من است
تعمیر این خرابه ز ویرانی من است
هوش از سرم نظاره روی تو برده است
آیینه داغ منصب حیرانی من است
منت دگر ز چاک گریبان نمی کشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.