گنجور

 
صائب تبریزی

طومار زلف شرح پریشانی من است

آیینه فرد دفتر حیرانی من است

موجی که نوح را به کمند خطر کشد

باد مراد کشتی طوفانی من است

مو از سرم چو دود ز آتش هوا گرفت

مجنون کجا به بی سر و سامانی من است؟

بهر خلاص، ناز شفاعت نمی کشد

آن یوسف غیور که زندانی من است

از صحبت غبار بهم رو نمی کشد

آیینه داغ صافی پیشانی من است

عریان شدم ز پیرهن سایه و هنوز

عشق غیور در پی عریانی من است

صائب چگونه دست ز دامن بدارمش؟

سودای عشق، همسفر جانی من است

 
 
 
طغرای مشهدی

طغرا در آخر غزل آورد مطلعی

کاین گوشوار طرز سخندانی من است

معمار عشق، زنده به ویرانی من است

غم، تازه رو ز دیدن پیشانی من است

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از طغرای مشهدی
اسیر شهرستانی

جمعیت جهان ز پریشانی من است

تعمیر این خرابه ز ویرانی من است

هوش از سرم نظاره روی تو برده است

آیینه داغ منصب حیرانی من است

منت دگر ز چاک گریبان نمی کشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه