توبه نتوان کرد از می تا شراب ناب هست
از تیمم دست باید شست هر جا آب هست
صحبت اشراق را تیغ زبان در کار نیست
شمع را خاموش باید کرد تا مهتاب هست
عالم آب از تنک ظرفان شود پر شور و شر
آفت از دریا فزون در حلقه گرداب هست
دیده خفاش طبعان محرم این راز نیست
ورنه در هر ذره آن خورشید عالمتاب هست
نیست ممکن از عبادت گرم گردد سینه ای
زاهد افسرده تا در گوشه محراب هست
می تواند حلقه بر در زد حریم حسن را
در رگ جان هر که را چون زلف پیچ و تاب هست
گر توانی همچو مردان از سبب پوشید چشم
عالمی دیگر به غیر از عالم اسباب هست
خواب آسایش نباشد خاطر آگاه را
در بساط خاک تا یک دیده بیخواب هست
روزی بی خون دل کم جو که در بحر وجود
بی کشاکش طعمه ای گر هست، در قلاب هست
نیست ممکن یک نفس صائب به کام دل کشد
هر که را در سر هوای گوهر نایاب هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هوش اگر ناخن زند بر دل شراب ناب هست
ور سبو از می تهی گردد خمار و خواب هست
ای که گویی باعث غم خوی غمگین روی باش
غم ز بی باکی ندارم ورنه خود اسباب هست
گر نمی ارزم به وصلت ز آرزو منعم مکن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.