چشمه حیوان ندارد آب و تاب زندهرود
خضر و آب زندگانی، ما و آب زندهرود
نیست آب زندگی را حسن آب زندهرود
صد پری در شیشه دارد هر حباب زندهرود
هرکه بتواند سفیدی از سیاهی فرق کرد
میشمارد به ز آب خضر، آب زندهرود
سینه بر شمشیر بیزنهار ابرو میزند
چین ابروی بتان از پیچ و تاب زندهرود
میستاند توبه را از کف عنان اختیار
جلوه مستانه دریا رکاب زندهرود
در خرابیهای او چون می عمارتهاست فرش
وقت آن کس خوش که میگردد خراب زندهرود
چون ز ظلمت در لباس دود پنهان گشتهاست؟
نیست آب زندگانی گر کباب زندهرود
میدهد چون خضر، تشریف حیات جاودان
خاکهای مردهدل را فیض آب زندهرود
برق در پیراهن اندازد کتان توبه را
چون می روشن، فروغ ماهتاب زندهرود
در نقاب کف دل از روشنضمیران میبرد
آه اگر افتد به یک جانب نقاب زندهرود!
موج، مجنون عنان از دست بیرون رفتهای است
خیمه لیلی است پنداری حباب زندهرود
چشم بیدار و دل زنده است صائب گوهرش
هر رگ باری که برخیزد ز آب زندهرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد دو بالا زین پل نوآب و تاب زنده رود
طاق ابرویی چنین می خواست آب زنده رود
شد چو نقش ثانی این پل دلپذیر و پایدار
نقش اول بود اگر آن پل بر آب زنده رود
تا به آیین تمام این پل نقاب از رخ گشود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.