گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

آن جناب از عارفین کامل و محققین واصل و به شمس الدین طغان مشهور است. شیخی صاحب کمال و فصیحی شیرین مقال. فاضلی گرانمایه و عالمی بلندپایه. از اوست:

مِنْغزلیاته

ای جانِ جانِ جان‌ها جان را به لطف جان ده

آنی که آن آنی دل را به رحمت آن ده

درد کمم فزون کن جانم ز عشق خون کن

هجرم ز دل برون کن در وصل خود امان ده

تو مالک جهانی مولای انس و جانی

ما را ز بی نشانی از خود به خود نشان ده

رباعی

در میکدهٔ عشق شرابی دگر است

در شرع محبت احتسابی دگر است

مستان تو فارغند از روز حساب

زین طایفه در حشر حسابی دگر است

٭٭٭

می خورده ز خانقاه می‌باید رفت

بی توشه و برگ راه می‌باید رفت

آلودهٔ صد گناه می‌باید مرد

شرمنده و روسیاه می‌باید رفت

٭٭٭

هر نقش که بر تختهٔ هستی پیداست

آن صورت آن کس است کان نقش آراست

دریای کهن چو برزند موجی نو

موجش خوانند و در حقیقت دریاست

٭٭٭

از واعظ شهر کی مرا عار شود

با کفر من اسلام کجا یار شود

گر حبل متین به گردنم درفکنند

بیم است ز کفر من که زنّار شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode