گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

و هُوَ زبدة العلما و قدوة الفضلا تاج الحرمین الشریفین حاج شیخ محمد. اجداد و اعمام آن جناب همگی از مشایخ و ائمهٔ آن ولایت و کُلاًّ سلسله‌ای نیک و طایفه‌ای به دل نزدیک. همیشه بین الخواص و العوام معزز و مکرم و به فضل و صلاح وعلم و عمل همگنان را مسلم.بذله‌های لطیف و نکته‌های شریف از آن جناب سرزده و لطایف سخنان آن عالم سخندان گوشزد خلایق آمده با آنکه امامت می‌فرمود در قید این اسم و رسم نبود. همواره به مقدار روزی مقدّر قانع و خاطر را از پیروی اهل طمع مانع. واقعاً شیخی خوشحال و عالمی صاحب کمال و امامی نیکو خصال بود. قصیده و غزل خوب بیان می‌نمود و خدمتش مکرر اتفاق افتاد. از غزلیات او چند بیتی تیمنّاً نوشته می‌شود:

گر بر بت به صدق دل عرضه دهی نیاز را

به که به زرق در حرم جلوه دهی نماز را

گرچه برای بندگی ساکن مسجدم ولی

بندگی خدای گو بندهٔ حرص و آز را

ای سوی کعبه رهسپر بین به کجاست روی دل

شاد مشو که همرهی قافلهٔ حجاز را

از گدایی در میخانه شاهی کن طلب

وندران درگاه یک سان بین گداو شاه را

ریا همین بر عشاق نیست ورنه فقیه

امام شهر نگردد اگر ریا نکند

اگر ز صحبت دُردی کشان کناره کنم

به روی پیر مغان چون دگر نظاره کنم