امیر گنه: حیرونمه سرِّ خدارهْ
از خوبی دریغ نکرده بیبفا ره
نَکشیمهْ به عالم، من عشقِ جفا
ندونستمه ته مهرورزی دشواره
چه دونسّمهْ آخر، نیه اینهاره
زهی به منه دل که نوونه پاره
اونوخت که تنه چش بدیه دنیا ره،
اونوخت که تره مٰارْ دَوسّهْ گهواره،
اونوخت که تنه لُو بیّه شیرهخواره،
اونوختْ تا اِسا، کشّمهْ ته جفا ره،
مه بسوته بالِ هسّکا دیاره
اسا پرْسنی بنده تره چی کاره؟
اونطور که لیلی داشته حقِّ بفا ره
اونطور که مجنون ترک بکرد بی دنیا ره
عنبرشکن، ته عنبر نسیمِ تا ره
یا مسکینْ امیره (به) ته عشق بیقراره
فکر کمّه منه کار ره کجه کنارهْ
پیشِ نظرِ دوستْ، خُورپیونْ دیاره
من بَکتهْ کار، نَکتْ هیچ آدمزاره
دوستْ، مه جگرِ بَنْ رهْ بکرد بو پاره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
امیر میگوید: از راز خداوند، سرگشته و سرگردانم / [که] درمورد آن بیوفا از هیچگونه خوبی دریغ نکرده است
من در عالم جفای عشق را نکشیده بودم / نمیدانستم که مهرورزی به تو دشوار است
چه میدانستم که اینها (جفاها) را پایانی نیست! / زهی بر دل من که پاره نمیشود
آنگاه که چشم به جهان گشودی، / آنگاه که مادر تو را به گهواره مینهاد،
آنگاه که لبت شیرخواره شد، آنگاه تاکنون جفای تو را میکشم،
استخوان سوختهی بازویم نمایان است / اکنون میپرسی که:ای بنده چه کار داری؟
آنگونه که لیلی حق وفا را به جا میآورد / آنگونه که مجنون [به خاطر او] دنیا را ترک کرده بود [سر به بیابان نهاد]
نسیم تار زلف عنبرین تو، عنبرشکن است / یا امیر مسکین، از عشق تو آرام ندارد
در این اندیشهام که کار من به کجا پایان میپذیرد! / زیرا [وضعم] در پیش چشم دوستم، مانند خورشید پیداست
کاری که من گرفتارش شدم هیچ آدمیزادهای نشد / دوست، بند جگر مرا پاره کرده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.