وَرْفِ لَختهْ وارنه، دوستْ گته ویهاره
ای ورفِ سَرِ جا، همه جا دیاره
هر جا مشکه روش نیشته، عطّار بیکاره
مه وَرْ وَلگهْ ریز و تنه وَرْ ویهاره
مه تن بسوته، دلْ ز غمْ مه پر باره
صَدْ اشتر قطار کشی، تمومْره باره
یارونْ، برارونْ! کنین زمن کناره
ترسّمه عشقِ بَلْ بئیرهْ شماره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
گلوله (لخته لخته)ی برف میبارد، دوستم میگوید فصل بهار است / باز از بالای جایگاه بر، همه جا نمایان است
هر جا که مشک فروش نشسته باشد، عطّار بیکار است / نزد (برای) من برگریزان (پائیز) و نزد (برای) تو بهار است
تن من سوخته و دل من پر از بار غم است / صد اشتر به قطار کشیده، بر همه بار غم انباشته است
یاران، برادران! از من دوری کنید (کنار بکشید) / میترسم که شعله و شرارهی عشق من شما را فراگیرد
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.