گنجور

 
اوحدی

دلم ز هر دو جهان مهر پروریدهٔ تست

تنم به دست ستم پیرهن دریدهٔ تست

ز حسرت دهنت جان من رسید به لب

خوشا کسی که دهانش به لب رسیدهٔ تست!

گزیدهٔ دو جهانی بسان طالع سعد

غلام طالع آنم که بر گزیدهٔ تست

ز سرکشی غرضت گر همین ستمکاریست

تو سرمکش، که دلم خود ستم کشیدهٔ تست

دلم چو خال تو در خون، چو زلفت اندر تاب

ز بوی آن خط مشکین نودمیدهٔ تست

فغان این دل مجروح تیر خوردهٔ من

ز دست غمزهٔ ترک کمان کشیدهٔ تست

بدیدمت: همه را کرده‌ای ز بند آزاد

جز اوحدی، که غلام درم خریدهٔ تست