بخت یار ما باشد گر تو یار ما باشی
از میان بنگریزی، در کنار ما باشی
دل چو در بلا افتد، رحمتی کنی بر دل
غم چو فتنه انگیزد، غمگسار ما باشی
چشمت ار کمان گیرد، پایمرد دل گردی
زلفت ار کمین سازد، دستیار ما باشی
چون به روز هجرانم، رخ ز من نپیچانی
چون شب گریز آید، یار غار ما باشی
خود کجا روا باشد این؟ که ما بدین گونه
از تو دور وآنگهی تو هم در دیار ما باشی
کار دیگران از تو راست گشت صد نوبت
ساعتی چه کم گردد؟ گر بکار ما باشی
جای آشتی بگذار، گر به جنگ میآیی
آن چنان مکن کاخر شرمسار ما باشی
زان ما شو، ای دلبر، تا ز دست هجرانت
چون اجل فراز آید، یادگار ما باشی
عارت آید از شوخی با کسی وفا کردن
ترسی از وفاورزی، در شمار ما باشی
اوحدی چو از تو شد آن خویش دان او را
تا چو نام خود گویم افتخار ما باشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر دلت بما باشد ور تو یار ما باشی
هر کجا که بنشینی در کنار ما باشی
رنگ ناپذیرستی به که در تماشایت
ما ز خود رویم و تو یادگار ما باشی
خود به خود نپردازی زان به ما نپردازی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.