تو سروی ، بر نشاید چیدن از تو
تو ماهی، مهر نتوان دیدن از تو
من آشفته دل را تا کی آخر
میان خاک و خون غلتیدن از تو؟
به گردان رخصت خونم به عالم
که رخصت نیست برگردیدن از تو
گرم صد آستین بر رخ فشانی
نخواهم دامن اندر چیدن از تو
ترا چون هیچ ترسی از خدا نیست
همی باید مرا ترسیدن از تو
گناهم نیست اندر عشق و گر هست
گناه از بنده و بخشیدن از تو
اگر صد رنج باشد اوحدی را
شفا یابد به یک پرسیدن از تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر اوحدی مراغهای است و به بیان عشق و دلتنگی پرداخته است. شاعر احساس عمیق خود را از کمبود عشق و زیبایی معشوق ابراز میکند و میگوید که نمیتواند از معشوق جدا شود. او در بیان احساساتش اشاره میکند که معشوقش از خدا ترسی ندارد و شاید این دلیل ترس و رنج او از دوری باشد. شاعر به گناهانی که ممکن است در عشق از او سر زده باشد اشاره میکند و در عین حال به امید شفای خود از دردها و رنجها از معشوق مینگرد. در نهایت، او میخواهد تا زمانی که عشق وجود دارد، به جستجوی معشوق ادامه دهد.
هوش مصنوعی: تو همچون سرو بلندی هستی که نمیتوان تو را برید و از بین برد. تو مانند ماهی هستی که مهر و زیباییاش قابل دیدن نیست و نمیتوان به سادگی آن را درک کرد.
هوش مصنوعی: آیا تا چه زمانی باید من با دل آشفتهام در میان خاک و خون غوطهور باشم؟
هوش مصنوعی: اجازه بده در دنیایم از عشق تو بگویم، چون دیگر نمیتوانم از تو دور شوم.
هوش مصنوعی: من هرگز اجازه نمیدهم که با زیباییات مرا تحت تأثیر قرار دهی و دامنم را به چالش بکشی.
هوش مصنوعی: چون تو از خدا هیچ ترسی نداری، من هم باید از تو بترسم.
هوش مصنوعی: عشق من بینقص است و اگر گناهی وجود دارد، آن به من مربوط میشود و بخشش این گناه از سوی تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر هزاران درد و مشکل برای اوحدی باشد، میتواند با یک سوال از تو به آرامش و درمان برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.