گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

مست آمدم امشب، که سر راه بگیرم

یک بوسه به زور از لب آن ماه بگیرم

دانم که: دهد عقل نکوخواه مرا پند

لیکن عجب ارپند نکوخواه بگیرم

تا هیچ کسم راز دل ریش نداند

این اشک روان بر رخ چون کاه بگیرم

هر چند بکوشید که بیگاه بیاید

من نیز بکوشم که ز ناگاه بگیرم

گر زانکه به بالای بلندش نرسد دست

در دست کنم زلفش و کوتاه بگیرم

از چاه ز نخ گر ندهد آب، چو دزدان

بر قافلهٔ عشق سر چاه بگیرم

دست ار به رکابش نتوانیم رسانید

باشد که عنان دل گمراه بگیرم

زان ساعد و زلف ار کمری سازم و طوقی

تاج از ملک و باج سر از شاه بگیرم

با اوحدی ار حیلت روباه کند خصم

من نیستم آن شیر که روباه بگیرم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode