گنجور

 
اوحدی

همه کامیم برآید، چو در آیی ز درم

که مرید توام و نیست مراد دگرم

بر سر من بنهد دست سعادت تاجی

اگر آن ساعد و دست تو بسازد کمرم

پیش دل داشته بودم ز صبوری سپری

مرهمی ساز، که تیر تو گذشت از سپرم

رشته‌ای نیست نصیحت، که ببندد پایم

سوزنی نیست ملامت، که بدوزد نظرم

فال می‌گیرم وزین جا سفری نیست مرا

ور بود هم بسر کوی تو باشد سفرم

هیچ جایی ز تو خالی چو نمی‌شاید دید

غرضم جمله تو باشی، چو به جایی نگرم

راز عشق تو ببیگانه نمی‌شاید گفت

اشک با دیده همی گوید و خون با جگرم

هر شبی پیش خیال تو بمیرم چون شمع

تا کند زنده به بوی تو نسیم سحرم

بوی پیراهنت آورد مرا باز پدید

ورنه در پیرهن امروز که دیدی اثرم؟

بر من سوخته یک روز به پایان نرسید

که نیاورد فراق تو بلایی به سرم

هر چه جز روی تو، زو دیده بدوزم، که خطاست

هر چه جز نام تو، زان گوش ببندم، که کرم

گم شدم در غمت، ار حال دل من پرسی

ز اوحدی پرس، که او با تو بگوید خبرم

 
 
 
فرخی سیستانی

ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم

خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم

تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد

از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم

دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست

[...]

سوزنی سمرقندی

من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم

که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم

بزبان با سخن او سخن مه نبرم

بر لب او که همی گوید شهد و شکرم

تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم

[...]

اثیر اخسیکتی

می‌روم از غم عشق تو چنان بی‌خبرم

که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم

همچو روی تو همه کار من آراسته بود

وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم

تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم

همه بر شارع اقبال بود رهگذرم

مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد

کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم

چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای

[...]

نجم‌الدین رازی

عمری است که در راه تو پای است سرم

خاک قدمت بدیدگان میسپرم

زان روی کنون آینه روی توم

از دیده تو بروی تو مینگرم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه