همه کامیم برآید، چو در آیی ز درم
که مرید توام و نیست مراد دگرم
بر سر من بنهد دست سعادت تاجی
اگر آن ساعد و دست تو بسازد کمرم
پیش دل داشته بودم ز صبوری سپری
مرهمی ساز، که تیر تو گذشت از سپرم
رشتهای نیست نصیحت، که ببندد پایم
سوزنی نیست ملامت، که بدوزد نظرم
فال میگیرم وزین جا سفری نیست مرا
ور بود هم بسر کوی تو باشد سفرم
هیچ جایی ز تو خالی چو نمیشاید دید
غرضم جمله تو باشی، چو به جایی نگرم
راز عشق تو ببیگانه نمیشاید گفت
اشک با دیده همی گوید و خون با جگرم
هر شبی پیش خیال تو بمیرم چون شمع
تا کند زنده به بوی تو نسیم سحرم
بوی پیراهنت آورد مرا باز پدید
ورنه در پیرهن امروز که دیدی اثرم؟
بر من سوخته یک روز به پایان نرسید
که نیاورد فراق تو بلایی به سرم
هر چه جز روی تو، زو دیده بدوزم، که خطاست
هر چه جز نام تو، زان گوش ببندم، که کرم
گم شدم در غمت، ار حال دل من پرسی
ز اوحدی پرس، که او با تو بگوید خبرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر ابراز عشق و ارادت عمیق خود به معشوق میکند و تأکید میکند که هیچ خواستهای غیر از او ندارد. او به دستان معشوق اشاره کرده و امیدوار است که آنها به او سعادت و خوشبختی بدهند. شاعر از صبر خود در برابر درد عشق سخن میگوید و میخواهد که مرهمی برای زخمهایش فراهم شود. همچنین، او به احساس انزوا و غم ناشی از دوری از معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچ جایی برایش خالی نیست جز جایی که معشوق در آن باشد. در نهایت، شاعر به معشوق میگوید که از حال او بپرسند و میخواهد دیگران از عشق او آگاه شوند.
هوش مصنوعی: همه آرزوهایم برآورده میشود، وقتی که تو از در وارد شوی، زیرا من پیرو تو هستم و هیچ خواسته دیگری ندارم.
هوش مصنوعی: اگر دست یاری و سعادت بر سر من تاجی بگذارد، این فقط به خاطر آن است که تو قدرت و نیرویی برای حمایت از من داری.
هوش مصنوعی: من در دل خود تکیهگاهی از صبر داشتم تا دردهایم را تسکین بخشم، اما تیر عشق تو از آن تکیهگاه هم عبور کرد.
هوش مصنوعی: نصیحتی وجود ندارد که مرا به جایی ببندد و همچنین ملامتی نیست که بتواند به من آسیب بزند.
هوش مصنوعی: من پیشگویی میکنم و از این مکان نمیتوانم سفر کنم؛ حتی اگر مسافرتی هم باشد، تنها به کوی تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه میکنم حتی یک جا نیست که از تو خالی باشد؛ هدف من این است که تو باشی، هر جا که چشم میاندازم.
هوش مصنوعی: راز عشق تو قابل بیان برای بیگانگان نیست؛ فقط اشکهایم با چشمانم صحبت میکنند و دل خونینم از عشق تو فریاد میزند.
هوش مصنوعی: هر شبی که به یاد تو می افتم، مثل شمع میسوزم و میمیروم. این همه دلتنگی و حسرت باعث میشود که صبحها نسیم سحرگاهی بوی تو را به من یادآوری کند و دوباره حیات بگیرم.
هوش مصنوعی: عطر پیراهنت مرا دوباره به یاد تو انداخت، وگرنه در پیراهن امروز که به تن دارم هیچ نشانی از من نمیبینی.
هوش مصنوعی: یک روز هم بر من که به آتش عشق سوختهام، به پایان نرسید که دوری تو بلا و مصیبت جدیدی برایم نیاورد.
هوش مصنوعی: هر چیزی غیر از دیدن تو را از چشمانم دور میکنم، چون خطاست. هر صدایی غیر از نام تو را میشنوم، چون ناتوانی در شنیدن آنها دارم.
هوش مصنوعی: در غم تو گم شدهام. اگر از حال دلم سوال کنی، به اوحدی مراجعه کن، او میتواند درباره من به تو بگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم
خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم
تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد
از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم
دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست
[...]
من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم
که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم
بزبان با سخن او سخن مه نبرم
بر لب او که همی گوید شهد و شکرم
تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم
[...]
میروم از غم عشق تو چنان بیخبرم
که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم
همچو روی تو همه کار من آراسته بود
وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم
تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد
[...]
ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم
همه بر شارع اقبال بود رهگذرم
مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد
کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم
چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای
[...]
عمری است که در راه تو پای است سرم
خاک قدمت بدیدگان میسپرم
زان روی کنون آینه روی توم
از دیده تو بروی تو مینگرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.