غزل شمارهٔ ۴۱۰
ما در به روی خلق فرو بستهایم باز
در شاهد خیال تو پیوستهایم باز
دل جوش میزند ز تمنای وصل تو
ما را مبین که ساکن و آهستهایم باز
با هجر و درد و محنت و اندوه عشق تو
یک اتفاق کرده و نگسستهایم باز
رنگ ریا و زنگ نفاق و نشان کبر
از خود به خون دیده فرو شستهایم باز
ای سنگدل، که تیغ جفا بر کشیدهای
رو مرهمی بساز که دل خستهایم باز
گفتی: به راستی دلت از ما شکسته شد
خود کی درست بود؟ که بشکستهایم باز
ما را تویی ر هر دو جهان و بیاد تو
چون اوحدی ز هر دو جهان رستهایم باز
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.