گنجور

 
اوحدی

مگذر، ای ساربان، ز منزل یار

تا دمی در غمش بگریم زار

از برای کدام روز بود؟

اشک خونین و دیدهٔ‌خونبار

گر قیامت کنیم، شاید، از آنک

با قیامت فتادمان دیدار

پار با دوست بوده‌ایم این جا

آه ازین پیش دوست بودن پار!

ساقی، ار جام باده‌ای داری

به چنین فرصتی بیا و بیار

مطرب، ار مانعی و عذری نیست

نفسی وقت عاشقان خوش دار

غزلی ز اوحدی گرت یادست

بر منش خوان به یاد آن دلدار