عاشق کسی بود که چو عشقش ندی کند
اول قدم ز روی وفا جان فدی کند
دلبر، که دستگیری عاشق کند ز لطف
گر جان کنند در سر کارش کری کند
زهری که دشمنی دهد از بهر رنج، تو
بستان به یاد دوست بخور، تا شفی کند
بستم دکان مشغله را در به روی خلق
تا عشق او در آید و بیع و شری کند
از آستان نمیگذرم تا جفای او
خاکم وظیفه سازد و خونم جری کند
بر کشتگان تیغ غم او کفن مپوش
کان به شهید عشق که از خون ردی کند
مجنون که شب رود بر لیلی، شگفت نیست
روز از تحملی ز سگان حمی کند
باد هواست، چار حد آن خراب کن
هر خانه را که جز هوس او بنی کند
ای اوحدی، ز هر چه کنی کار عشق به
آیا کسی که عشق ندارد چه میکند؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هر گه که یار شیوه ناز ابتدی کند
عاشق کسی بودکه دل وجان فدی کند
فارغ شد از جهان، بحیات ابد رسید
هر جان معتقد که بعشق اقتدی کند
از معنی آمدن سوی صورت بدان که چیست
[...]
ساقی چه شد که آتش موسی ز می کند؟
مطرب کجاست تا دم عیسی به نی کند؟
یک عیش و عشرت است ولی منزلش دوتاست
عاقل به قصر جنّت و مجنون به حی کند
بنگر به فال سعد در اوراق روزگار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.