گنجور

 
اوحدی

کی مرا نزد تو همچون دگران بگذارند؟

این قدر بس که ز دورم نگران بگذارند

هیچ شک نیست که ما هم به نصیبی برسیم

از وصال تو، گرین جمله بران بگذارند

در جهان کار رخ و قد تو بالا گیرد

اگر این کار به صاحب نظران بگذارند

صورتی را که ازو نور بصیرت خیزد

حیف باشد که بدین بی‌بصران بگذارند

ما به پند پدران از پی خوبان روزی

بنشینیم گرین خوش پسران بگذارند

ای که از دام من شیفته بگریخته‌ای

دگرت صید کنم گرد گران بگذارند

اوحدی، گر چه ترا هم خبری چندان نیست

با تو سهلست گرین بی‌خبران بگذارند