گنجور

 
اوحدی

شاهد من در جهان نظیر ندارد

بوی سر زلف او عبیر ندارد

سرو بدین قد خوش خرام نروید

ماه چنان طلعت منیر ندارد

ابروی همچون کمان بسیست ولیکن

هیچ کس آن قامت چو تیر ندارد

مهر، که در حسن پادشاه نجومست

هیات آن روی مستنیر ندارد

طفل چنین در کنار دایهٔ دنیا

مادر دور سپهر پیر ندارد

عنبر سارا بهل، که نافهٔ چینی

نکهت آن زلف همچو قیر ندارد

اوحدی اندر فراق عارض خوبش

چاره به جز ناله و نفیر ندارد