گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟

کافران را دل نرم‌ست و ترا نیست چرا؟

بر درت سگ وطنی دارد و ما را نه، که چه؟

به سگانت نظری هست و به ما نیست چرا؟

هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد

تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا؟

خون من ریزی و چشم تو روا می‌دارد

بوسه‌ای خواهم و گویی که: روا نیست، چرا؟

شهریان را به غریبان نظری باشد و من

دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟

من و زلف تو قرینیم به سرگردانی

من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟

دیگران را همه نزدیک تو را هست و قبول

اوحدی را ز میان راه وفا نیست چرا؟

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار
اوحدی

همین شعر » بیت ۵

شهریان را به غریبان نظری باشد و من

دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟

حافظ

تیمارِ غریبان اثرِ ذکرِ جمیل است

جانا مگر این قاعده در شهرِ شما نیست؟