گنجور

 
 
 
اوحدالدین کرمانی

ای دل به غم فراق رایی می زن

بر چنگ امید او نوایی می زن

زنهار هزیمت مشو ار خسته شوی

افتاده و خسته دست و پایی می زن

مولانا

گر دست بشد ز کار پائی می‌زن

ور پای نماند هم نوایی می‌زن

گر نیست ترا به عقل رایی می‌زن

حاصل هر دم، دم وفائی می‌زن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه