دل به دست و پای کوبان از حرم بگریختم
وین سیه قندیل را از خاک دیر آویختم
توتیای دیدهٔ توفیق، یعنی خاک دیر
بر سر دل تهنیت گویان به مژگان می بیختم
راهب دیر و صنم مست سماع ماتمند
تا به شیون نغمهٔ ناقوس را آویختم
گوهری کز وی بیابد دیدهٔ معنی صفا
در جهان پیدا نشد، هر چند خاکش بیختم
مایهٔ دیریم، عرفی، عشوه ای در کعبه هم
مدتی پارنج ها از پرده می انگیختم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خویش را چون خار دیدم سوی گل بگریختم
خویش را چون سرکه دیدم در شکر آمیختم
کاسه پرزهر بودم سوی تریاق آمدم
ساغری دردی بدم در آب حیوان ریختم
دیده پردرد بودم دست در عیسی زدم
[...]
دوش با آن شوخ ترکش دوز جنگ آمیختم
تیرهای خویش را در ترکش او ریختم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.