دلم ز گوشهٔ گلخن به طوف باغ آمد
مگر خزان شده وقت نوای زاغ آمد
به بلبلان چمن بعد از این که گوش کند
که عندلیب قفس دیده ای به باغ آمد
دلیل خانه سیاهی آفتاب این بس
که آفتاب در این خانه با چراغ آمد
مگر وظیفهٔ عرفی نداده باده فروش
که سوی صومعه مخمور و بی دماغ آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از گلی در گوشه گلخن به باغ میآید و به زیباییهای باغ اشاره میکند. او از بلبلان میخواهد که صدای آنهایی که به باغ آمدهاند را بشنوند. همچنین، نسبت به وجود نور خورشید در خانهای تاریک و روشنایی چراغ تأمل میکند. در پایان، به بادهفروش اشاره میکند و از او میپرسد که آیا وظیفهای ندارد که به فردی بیهشیاری که به صومعه رفته برسد.
هوش مصنوعی: دلم از گوشهٔ تاریک و بیروح به باغی سرسبز و شاداب آمد؛ اما به نظر میرسد که فصل پاییز فرارسیده و صدای زاغها به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: بلبلان چمن بعد از اینکه صدای عندلیب را که از قفس خارج شده و به باغ آمده، شنیدند، چه حالتی خواهند داشت؟
هوش مصنوعی: تاریکی خانه نشانهای از این است که حتی با وجود روشنایی آفتاب، هنوز هم چراغی در آنجا وجود داشته است. این نشان میدهد که روشنایی طبیعی قادر نیست به تنهایی همه جا را روشن کند.
هوش مصنوعی: آیا شراب فروش را موظف نکردهاند که مستی را به سمت صومعه بکشاند و آدمی بیخبر و بیهشیار را به آنجا ببرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.