گنجور

 
عرفی

مستان عشق خانه در آتش گرفته اند

دائم قدح ز خوی تو آتش گرفته اند

این هم عنایتی است که غم های روزگار

دنبال بی کسان مشوش گرفته اند

چون خم به ته، ز چاه بلا، دُرد سرکشند

آنان که خو به بادهٔ بی غش گرفته اند

اینک ره گریز، چه سود از گریختن

سر تاسر زمانه در آتش گرفته اند

عرفی مرید خلوتیان پیاده شو

کاین قوم جلوه ز ابرش گرفته اند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode