گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عرفی

تا کی از لب-گهرِ آن مست تکلم ریزد

این نمک چند به ریش دل مردم ریزد

طرفه حالی است که دارد اثر زهر ستم

جرعهٔ لطف که در جام ترحم ریزد

مُردم از دُرد-سر و صاف نشد، کو ساقی

کز من این جرعه بگیرد به سر خم ریزد

همه ماتم زدگانیم و برین هست گواه

مشت خاکی که صبا بر سر مردم ریزد

وای بر من که غیوری ز کف من دل بربود

که گرش دست دهد خون به تبسم ریزد

عرفی این غمزه بلاییست که در روز جزا

نشتری بر در ارباب تظلم ریزد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode