گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عرفی

مرا دردی است که از داروی راحت بیش می‌گردد

فلک بیهوده بر گرد دکان خویش می‌گردد

ببین کز نشتر مژگان او بختم چه پیش آرد

که موی بستر سنجاب نیش می‌گردد

به نوعی دیده‌ام از گریهٔ بسیار نازک شد

که گر بر لاله و ریحان گشایم ریش می‌گردد

دل گم‌گشته‌ای کو تا دگر در سینه باز آید

که چون صف‌های مورم درد و غم در پیش می‌گردد

فلک چندان تُنُک‌مایه است تا این گرم بازاری

که یک جو عافیت گر بخشدم دل ریش می‌گردد

ندانم عرفی این غم دوستی را از کجا دارد

که در دنبالهٔ غم‌های بیش از پیش می‌گردد

 
 
 
صائب تبریزی

خوش آن رهرو که دایم چون فلک بر خویش می گردد

که بر خود هر که گردد بیش، شوقش بیش می گردد

مجرد شو که برق بی مروت با جهانسوزی

زبی برگی چراغ خانه درویش می گردد

به قسمت صلح کن زنهار از جمعیت دنیا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه