گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عرفی

من کیستم آن سالک کونین مسیرم

کز بیخته جوهر قدس است خمیرم

در صفحه تصویر جلال است مثالم

در پرده تقدیر محال است نظیرم

چون حسن کشد جام صفا رنگ شرابم

چون عشق دهد رنگ جبین آب زریرم

در قامت عاشق شکن آموزِ کمانم

در غمزه معشوق گشایش دهِ تیرم

آنجا که وفا تشنه شود چشمه خونم

آنجا که صفا غسل کند آب غدیرم

بر کتف ریاضت طلبان شال و پلاسم

بر دوش زلیخا منشان برد و حریرم

در هندسه فقر و فنا صفرِ اَلوفم

در مزرعه عز و علا ابر مطیرم

در کوزه لذت شکنان چشمه زهرم

در کاسه کودک منشان جرعه شیرم

آنجا که ادب نغمه طراز است سمیعم

وآنجا که هنر جلوه فروش است بصیرم

در مرسله جوهر فردم دُر یکتا

در سلسله علت و معلول کثیرم

پای طلبم، در روش سعی تمامم

دست ادبم، در کشش کام قصیرم

چون سجده بت گرم شود ناصیه سوزم

چون تیغ صنم کُند شود بهُیده میرم

خفاشم و خورشید خرد در ته بالم

دُرّاجم و بلبل پرد از شاخ صفیرم

عشقم که بر آسوده دلان نیست گذارم

حسنم که ز خونین جگران نیست گزیرم

در خانه مجنون که خراب است، غبارم

در حجله لیلی که بهشت است، عبیرم

با ناطقه گلریزم و با سامعه گلچین

با واهمه نابالغ و با عاقله پیرم

در دل قویم گرچه به آثار ضعیفم

وز دین غنیم گرچه به اظهار فقیرم

از کلک بنان، لوح خراشنده ماهم

وز تیغ زبان خامه تراشنده تیرم

در کندی شمشیر زبان قاتل سیفم

در پرده اندیشه خرد پوش ظهیرم

از اوج سخن بهر فرود آمدنِ طبع

برداشتم این نغمه که اعشی و جریرم

طبعم ز غضب گفت ندانم به چه نسبت

در دام سرشت تو قضا کرد اسیرم

گر جوهر خود می‌نشناسی ز چه کانی

از گوهر من شرم بکن کابر مَطیرم

برتافت عنان سخنم رخش طبیعت

برگشتم ازین ره که نه این بود مسیرم

بر تارک ارباب فنا ترک کلاهم

در صفحه اصحاب صفا نقش حصیرم

در آب و هوای چمن خلد سرورم

در بست و گشاد در فردوس صریرم

توفیق چه صورت شکند قوت دستم

تحقیق چو معنی طلبد جوش ضمیرم

میگویم و اندیشه ندارم ز حریفان

من زهره رامشگر و من بدر منیرم

سر برزده‌ام با مه کنعان ز یکی جیب

معشوق تماشا طلب و آینه گیرم

در بارگه سلطنتم چون گذرت نیست

بر ناصیه ماه ببین نقش سریرم

هنگام رقم سنجی احکام کواکب

برجیس نهد مجمره در پیش دبیرم

آن چشمه قربم که ز لب تشنگی وحی

جبریل در آید به حرمگاه ضمیرم

عرفی به کجا میروی، این راه کدام است

مشتاب و عنان دار ازین راه خطیرم

زآشوب صریرش دل کونین برآشفت

نای قلم نغمه گشا تنگ بگیرم

 
 
 
وحشی بافقی

دور از چمن وصل یکی مرغ اسیرم

ترسم که شوی غافل و در دام بمیرم

خواهم که شوم ازنظر لطف تو غایب

هر چند که پر دردم و بسیار حقیرم

گر آب فراموشی ازین بیشتر آید

[...]

حزین لاهیجی

آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم

با درد و غم عشق سرشتند خمیرم

مرغان اولی الاجنحه گردند خروشان

چون بال گشاید ز سر سدره صفیرم

خم گشته قدم، حلقه زنجیر جنون است

[...]

آذر بیگدلی

من کیستم، آن درد کش صاف ضمیرم؛

کز لای خم و رشحه ی خمر است خمیرم!

در جرگه ی ارباب هنر، نیست مثالم؛

در حلقه ی اصحاب نظر، نیست نظیرم

در خرقه ی مجنون که بود پوست، پلاسم؛

[...]

میرزا حبیب خراسانی

من نیستم آنکس که کند خواب اسیرم

وز خواب رود سوی فلک بانگ نفیرم

من از قدح می نفس خواب بگیرم

«من جهد کنم بی اجل خویش نمیرم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه