چون گرد باد آه ز خاکم کشد علم
بر فرق روزگار فشاند غبار غم
چون دل بجای خویش بود کز نهیب درد
زین آشیانه طایر آرام کرده رم
در عهد من زدهر مجو خوش دلی که هست
در شیشه زمانه وجودم جهان غم
ای طور وعده تو فراموشی وفا
وی طرز غمزه تو هم آغوشی ستم
ذوق غم توشانه کش طره طرب
شوق لب تو سرشکن شحنه الم
از وعده تو شوق بتشویش مبتلا
وز عشوه تو فتنه به آشوب متهم
بخشد هزار کشته چشم ترا حیات
لعلت لطیفه ای که برون آرد از عدم
گیرد بهر دو دست سر خود اجل زبیم
جایی که غمزه تو کشد خنجر ستم
لعل حیات بخش تو جایی که دم زند
نبود مسیح را زخجالت مجال دم
زاعجاز حسن توست که کلک قضا نسوخت
برلعل آتشین خط سبزت چو زد رقم
هم خود بگو روا بود ای بی وفا که من
محروم باشم از تو و اغیار محترم
محرم ببزم وصل تو غیر و مرا زبیم
مرغ امید پر نزند گرد آن حرم
دست افکنی بدوش رقیبان بر غم من
وز چنگ من برون کشی آن زلف خم بخم
من جان دهم برای تو آن لعل روح بخش
از معجز مسیح زند با رقیب دم
با دوستان بکینی و با دشمنان بمهر
منبعد اگر سلوک تو این است لاجرم
خواهم شدن بمحکمه عدل تا شود
طبع سلیم عادل شاه جهان حکم
سلطان دین وصی نبی قهرمان شرع
شاه نجف علی ولی معدن کرم
آن واهب النعم که ز داوود نطق او
نشنید گوش آز بجز نغمه نعم
اول به آب چشمه کوثر وضو کند
جبریل گر بخاک جنابش خورد قسم
عزم طواف کعبه زکویش چنان بود
کایند از برای تیمم برون زیم
اندوزد از عبادت یزدان عدوی تو
اجری که برهمن برد از طاعت صنم
از قدر خواستم که فلک خوانمش ، قضا
گفت ای بری ز شیوه تمیز مدح وذم
او را سپهرگویی و این ننگری که هست
او منبع عطوفت و این مصدر ستم
مشاطه ولایش اگر زیب گر شود
ز اعجاز عیسوی کند آرایش صنم
ای طوف بارگاه تو پیرایه شرف
وی دودمان جاه تو همسایه قدم
در باغ فطرت تو مسیحا چویک نسیم
در فوج حشمت تو سلیمان چویک خدم
مست غرور کرد عروسان خلد را
دعوی باغ لطف تو با روضه ارم
هرگز زمین رزم تو از خون نگشت خشک
از بسکه خنجر تو رسانید نم بنم
آن کینه پروری که ز بغض تو دم زند
وآن خون گرفته ای که بکینت کشد علم
با تیغ روزگار کند قصد کارزار
با قهر کردار بمیدان نهد قدم
هر شامگه که از اثر مهر خاوری
رنگ بقم گرفته سپهر جفا رقم
چون سرکشی بحکم تواندیشه کرده است
خونش فکنده بیم سنان تو در شکم
حفظ تو گر ستون نشود برهم اوفتد
از تند باد حادثه این نیلگون خیم
شاها منم که درد و غم و غصه متصل
آیندم از قفا چو سپاه از پی علم
تا برکنار خوان وجود است جای من
پرورده روزگار مرا از نعیم غم
هرجا غمی است کرده بتحویل من مگر
ازبهر دیگران بمن اکنون کند رقم
عرفی شکایت تو نهایت پذیر نیست
این قصه را بیا ، بدعا ساز مختتم
تا خامه خیال که نقاش معنویست
مدح تو بر صحیفه هستی کند رقم
خصمت که هست صورت عصیان همیشه باد
گریان و بیقرار و نگونسار چون قلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف حال شاعر در مواجهه با غم و درد ناشی از جدایی یا عدم وفای معشوق پرداخته است. شاعر به تصاویر طبیعی و عاطفی در بیان احساساتش متوسل شده و از گردباد غم و غصههایی که به او حملهور میشود سخن میگوید. او همچنین به زیباییهای معشوق اشاره میکند و بر این عقیده است که وفا و محبت او چیزی غیر ممکن است. شاعر خودش را در وضعیتی ناامید و گرفتار در عشق توصیف میکند و آرزو میکند روزی به عدالت و وصال برسد. در نهایت، او احساس میکند که همیشه در معرض درد و رنج قرار دارد و هیچگاه از مواجهه با غم رهایی نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: وقتی که باد ناگهانی به من میوزد و من را از خاک خود جدا میکند، بر سر روزگار پرچم غم را برافراشته و غبار اندوه را پراکنده میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که دل نتواند در یک مکان آرام بماند و از شدت درد به حالتی آشفته درآید، دیگر نمیتواند در آشیانهاش سکونت کند و مانند پرندهای فرار میکند.
هوش مصنوعی: در زمان من، هر که دلش شاد نیست، نباید به دنبال خوشحالی بگردد، زیرا در میان این دنیا، وجود من پر از غم است.
هوش مصنوعی: ای کوه مقدس، وعدههای تو را فراموش کردهای، و طرز نگاههای غمانگیز تو نیز به همراهی ستمگران است.
هوش مصنوعی: شوق و لذت عشقم را با غم تو در هم آمیخته است؛ مانند طره زیبایی که بر لبهای تو نقش بسته و آن را از بقیه متمایز کرده است.
هوش مصنوعی: از وعدهی تو شوقی در دل دارم که مرا به نگرانی و دلهره میاندازد و از زیباییهای تو فتنهای به وجود آمده که مرا به آشوب و وحشت میاندازد.
هوش مصنوعی: چشم تو زندگیبخش هزاران کشته است و زیبایی لعل تو راز ظریفی دارد که از عدم بیرون میآورد.
هوش مصنوعی: مرگ، بر سر دو دست به من نزدیک میشود، در جایی که نگاه تو با ناز، چون خنجری از ظلم به من میزند.
هوش مصنوعی: حضور تو چنان زندهکننده است که حتی عیسی مسیح هم از شرم نمیتواند در آن جا نفس بکشد.
هوش مصنوعی: از زیباییهای توست که سرنوشت نتوانست بر روی خط سبز زیبایت آتش بزند و آن را بسوزاند.
هوش مصنوعی: بگو آیا درست است که من از تو محروم باشم و دیگران را در زندگیام محترم بشمرم، در حالی که تو بی وفایی؟
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر بیان میکند که وقتی به وصال محبوبش دست یابد، هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد و از ترس ناامیدی، پرندهٔ آرزوهایش به آن مکان مقدس نمیرسد. او در حالت عشق و شوق، تنها به محبوب خود فکر میکند و از دیگر موارد بیخبر است.
هوش مصنوعی: اگر به رقبای خود بیاعتنایی کنی و نسبت به غم من بی توجه باشی، و اگر زلفهای زیبای خود را از چنگ من بیرون بکشی، این کار برای من سنگین و دشوار خواهد بود.
هوش مصنوعی: من برای تو جان میدهم، همان لعل(N) گرانبها که روح را به زندگی باز میگرداند، و این کار را به آسانی در مقابل رقیب انجام میدهم.
هوش مصنوعی: اگر با دوستانت با محبت رفتار کنی و با دشمنانت نیز به طور دوستانه و با مهربانی برخورد کنی، بنابراین اگر این روش زندگی تو باشد، لازم است که ادامه دهی.
هوش مصنوعی: میخواهم در محکمه داد حاضر شوم تا اینکه طبیعت پاک و صحیحی بر شاه جهان حکمفرما شود.
هوش مصنوعی: امام علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص) و پیشوای دین، شخصیتی برجسته و قهرمان در موارد قانونی و دینی است. او از نجف، جایی که به عنوان محل زندگیاش شناخته میشود، به عنوان منبع و گنجینه فضائل و نیکیها شناخته میشود.
هوش مصنوعی: آن بخشنده نعمتها که داوود صدای او را نشنید، گوش آز فقط صدای نعمتها را میشنود.
هوش مصنوعی: جبریل در ابتدا برای وضو گرفتن به آب چشمه کوثر میرود و اگر پا بر روی خاک آن مکان بگذارد، برایش قسم میخورد.
هوش مصنوعی: عزم برای دور زدن کعبه به قدری شوقآور و نیکو بود که همچون کسانی که برای تیمم کردن از کوی خود خارج میشوند، مرا به حرکت درآورد.
هوش مصنوعی: از عبادت و پرستش خدای یکتا، پاداشی جمع کن که دشمن تو (یعنی کسی که ضد تو و عقایدت است) از پرستش بتها به دست میآورد.
هوش مصنوعی: من از سرنوشت خواستم که مرا به بزرگی و مقام برساند، اما سرنوشت گفت: تو از راه درست تمایز میان خوب و بد دور هستی.
هوش مصنوعی: او را به عنوان آسمان میداند و بر این مسئله توجه نکن که او منبع مهربانی است و همچنین منبع ظلم و سختگیری.
هوش مصنوعی: اگر آرایشگر زیبایی به کمال برسد، میتواند به لطف معجزهای همچون معجزات عیسی، مجسمهای را زیبا کند.
هوش مصنوعی: ای طوف، مانند زینت و آرایش، درگاه تو، و افتخار و نیکنامی تو، همچون ابهت و عظمت خاندان تو، همسایهای میباشی که به قدمهای تو نزدیک است.
هوش مصنوعی: در باغ فطرت، تو به گونهای مانند مسیحایی، و مانند نسیمی وزنده، و در میان شکوه و قدرتت، شبیه سلیمان و در ابتدا از خدم و خدمتگزارانت به حساب میآیی.
هوش مصنوعی: عروسان بهشتی به خاطر شدت شوق و افتخار در زیبایی و لطف تو، مانند باغی زیبا به تصویر کشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: زمین مبارزت همواره خیس از خون است و هرگز خشک نمیشود، به خاطر اینکه خنجر تو به طور مداوم ضربه میزند و آن را مرطوب میکند.
هوش مصنوعی: کسی که از روی کینه و نفرت به تو صحبت میکند و همچنان که دلش پر از خشم است، تلاشی میکند تا انتقام خود را از تو بگیرد.
هوش مصنوعی: روزگار همچون تیغ تیز، تصمیم به جنگ میگیرد و با قدرت کردار، به میدان میآید.
هوش مصنوعی: هر شب که اثر نور صبحگاهی بر آسمان نقش میبندد، نشانهای از ظلم و ستم در آن دیده میشود.
هوش مصنوعی: چون کسی به راه گناهان و طغیان میرود، عاقبت کار او به مشکلات و دردسرها منتهی میشود و ممکن است به خاطر این رفتار، به او آسیب برسد.
هوش مصنوعی: اگر حمایت تو به عنوان ستون و پایه این خیمه در نظر گرفته نشود، در برابر طوفان حوادث به راحتی خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: من همانی هستم که درد و غم و غصه همواره و مانند سپاهیان به دنبال من میآیند.
هوش مصنوعی: در کنار خوان نعمت وجود، جایی برای من است که روزگار مرا با غم پرورش داده است.
هوش مصنوعی: هر جا که احساس ناراحتی و غمی وجود دارد، آن را به من منتقل کن، اما فقط برای خودم، نه برای دیگران.
هوش مصنوعی: شکایت تو هرگز تمام نمیشود، این داستان را بیا تا دعای بد به آن پایان بدهیم.
هوش مصنوعی: هنگامی که افکار و تخیلات ما مانند یک نقاش معنوی به تصویر کشیده میشود، ستایش و ارادت تو روی ورقههای وجود و هستی رقم میخورد.
هوش مصنوعی: خصم تو همیشه در حال بیقراری و ناآرامی است، مانند قلمی که همواره در حال نوشتن و گریه کردن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عید عرب گشادبه فرخندگی علم
فرخنده باد عید عرب بر شه عجم
سلطان یمین دولت و پیرایه ملوک
محمود امین ملت و آرایش امم
شاهی که تیره کرد جهان بر عدو به تیغ
[...]
ای دل چو هست حاصل کار جهان عدم
بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم
افکنده همچو سفره مباش از برای نان
همچون تنور گرم مشو از پی شکم
تو مست خواب غفلتی و از برای تو
[...]
شاهان پیش را که نکردند جز ستم
شاه زمانه کرد به تیغ و به خشت کم
هست او بلی خلیفه یزدان دادگر
پس کی رضا دهد که رود بر جهان ستم
گویند خسروان زمانه به هر زمان
[...]
از مشک اگر ندیدی بر پرنیان علم
وز قیر اگر ندیدی بر ارغوان رقم
بر پرنیان ز مشک علم دارد آن نگار
بر ارغوان ز قیر رقم دارد آن صنم
زلف سیاه بر رخ او هست سایبان
[...]
ای پیش تو سپهر میان بسته چون قلم
مردم و مردمیت بعالم شده علم
شکلی چو دولت تو بخوبی نیامده
در ساحت وجود ز کاشانهٔ عدم
گه فخر منتسب و آداب مکتسب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.