در بیان محاربهی آن موحد صاحب یقین در میدان مشرکین و پیغام آوردن جبرئیل امین از حضرت رب العالمین و افتادن آن حضرت از زین بر زمین، سلام اللّه علیه الی یوم الدین.
گشت تیغ لامثالش، گرم سیر
از پی اثبات حق و نفی غیر
ریخت بر خاک از جلادت خون شرک
شست ز آب وحدت از دین رنگ و چرک
جبرئیل آمد که ای سلطان عشق
یکه تاز عرصهی میدان عشق
دارم از حق بر تو ای فرخ امام
هم سلام و هم تحیت هم پیام
گوید ای جان حضرت جان آفرین
مر تر ابر جسم و بر جان، آفرین
محکمی ها از تو میثاق مراست
رو سپیدی از تو عشاق مراست
این دویی باشد ز تسویلات نفس
من توام، ای من تو، در وحدت تو من
چون خودی را در هم کردی رها
تو مرا خون، من ترایم خونبها
مصدری و ماسوا، مشتق تراست
بندگی کردی، خدایی حق تراست
هرچه بودت، دادهیی اندر رهم
در رهت من هرچه دارم می دهم
کشتگانت را دهم من زندگی
دولتت را تا ابد پایندگی
شاه گفت ای محرم اسرار ما
محرم اسرار ما از یار ما
گرچه تو محرم به صاحبخانهای
لیک تا اندازهای، بیگانهای
آنکه از پیشش سلام آوردهیی
و آنکه از نزدش پیام آوردهیی
بی حجاب اینک هم آغوش من ست
بی تو رازش جمله در گوش منست
از میان رفت آن منی و آن تویی
شد یکی مقصود و بیرون شد دویی
گر تو هم بیرون روی، نیکوترست
ز آنکه غیرت، آتش این شهپرست
جبرئیلا رفتنت زینجا نکوست
پرده کم شودرمیان ما و دوست
رنجش طبع مرا مایل مشو
در میان ما واو، حایل مشو
از سر زین بر زمین آمد فراز
وز دل و جان برد بر جانان نماز
با وضویی از دل وجان شسته دست
چار تکبیری بزد بر هرچه هست
گشته پر گل، ساجدی عمامهش
غرقه اندر خون، نمازی، جامهاش
بر فقیه از آن رکوع و آن سجود
گفت اسرار نزول و هم صعود
بر حکیم از آن قعود و آن قیام
حل نمود اشکال خرق و التیام
و آن سپاه ظلم و آن احزاب جور
چون شیاطین مر نمازی را، بدور
تیر بر بالای تیر بیدریغ
نیزه بعد از نیزه تیغ از بعد تیغ
قصه کوته شمرذی الجوشن رسید
گفتگو را، آتش خرمن رسید
ز آستین، غیرت برون آورد دست
صفحه را شست و قلم را، سرشکست
از شنیدن، دیده بیتابست و گوش
شد سخنگوی از زبان من، خموش
آنکه عمان را در آوردی بموج
گاه بردی در حضیض و گه به اوج
نالههای بیخودانه بس کشید
اندرین جا، پای خود واپس کشید
بیش از آن یارای در سفتن نداشت
قدرت زین بیشتری گفتن نداشت
شرمسارم از معانی جوئیش
عذر خواهم از پریشان گوئیش
حق همی داند که غالی نیستم
اشعری و اعتزالی نیستم
اتحادی و حلولی نیستم
فارغ از اقوال بی معنیستم
لیک من دارم دل دیوانهیی
با جنون خوش از خرد بیگانهیی
گاهگاهی از گریبان جنون
سر به شیدایی همی آرد برون
سعی ها دارد پی خامی من
سخت می کوشد به بد نامی من
لغزشی گر رفت نی از قائلست
آنهم از دیوانگی های دلست
منتها چون رشته باشد با حسین
شاید ای دانا کنی گر غمض عین
قافیه محهول اگر شد درپذیر
و آنچه باشد، شو رودور وزیر و پیر
دل بسی زین کار کردهست وکند
عشق ازین بسیار کردهست و کند
***
چونکه از اسرار سنگی بار شد
نام او «گنجینة الاسرار» شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از زبان عرفانی است که به وصف محاربه و نبردی روحانی میپردازد. در این شعر، تصویرسازیهای غنی از عشق الهی و حقیقت وجود دارد. شاعر به شخصیتهایی چون حضرت حسین (ع)، جبرییل و حق اشاره میکند و از جنگ حق علیه باطل سخن میگوید.
شاعر به زندگی و دستاوردهای معنوی اشاره کرده و عشق و وحدت را در روابط میان انسانها و خداوند ترسیم میکند. همچنین، او به انتقال پیامهایی از سوی خداوند و تأکید بر دوری از دوگانگی و نفاق اشاره دارد. در نهایت، شاعر به نقصها و چالشهای انسانی خود اعتراف کرده و بر اهمیت عشق و ارتباط با خدا تأکید میکند. این شعر بر وحدت و تسلیم در برابر حقیقت و عشق الهی تمرکز دارد.
هوش مصنوعی: در مورد مبارزه با مشرکان، خدایی که یقین دارد، پیام جبرئیل از سوی پروردگار جهانیان را دریافت میکند و آن حضرت از زین به زمین میافتد. درود خدا بر او تا روز قیامت.
هوش مصنوعی: تیغی که مشابهی ندارد، با شتاب در حال حرکت است تا حق را ثابت کند و باطل را رد کند.
هوش مصنوعی: خون شرک بر زمین ریخته شد و با آب وحدت، رنگ و آلودگی دین شسته شد.
هوش مصنوعی: جبرئیل آمد و به سلطانی که در میدان عشق بیبدیل است، پیام آورد.
هوش مصنوعی: من به تو، ای امام خوشبخت، سلام، تحیت و پیام میآورم.
هوش مصنوعی: میگوید ای جان، خالق حیاتی که جانها را آفریده است، بر روی جسم تو مانند ابر، آفرین میگوید و بر روح تو نیز آفرین میفرستد.
هوش مصنوعی: محکمترین امید و وعده من به تو بستگی دارد و عشق و محبت من به دیگران نیز به خاطر توست.
هوش مصنوعی: این دوگانگی که در وجود من ناشی از وسوسههای نفس است، در حقیقت تو هستی، ای وجود من، در یکپارچگی تو من وجود دارم.
هوش مصنوعی: وقتی خودت را گم کردی و رها شدی، من به خاطر تو به شدت آسیب دیدهام و در واقع باید برای این درد هزینه بپردازم.
هوش مصنوعی: تنها خداوند است که از هر چیزی فراتر و بالاتر است. تو با بندگی و اطاعت از او به مقام والایی دست یافتهای. حقی که خداوند بر تو دارد نتیجه این بندگی است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که دارم، به خاطر توست و در مسیر تو قرار دارد. من تمام داراییام را به تو تقدیم میکنم.
هوش مصنوعی: من به کشتههای تو زندگی میبخشم و برای همیشه از دولتت حمایت میکنم.
هوش مصنوعی: سلطان گفت: ای کسی که به رازهای ما آگاهی، تو تصریحاً در ارتباط با دوست ما نیز به رازهای او آشنا هستی.
هوش مصنوعی: هر چند که تو با صاحبخانه آشنایی و رابطه نزدیکی داری، اما باز هم تا حدی کمی بیگانه هستی.
هوش مصنوعی: کسی که برایتان سلام فرستاده و کسی که از نزد او خبری آوردهاید.
هوش مصنوعی: بدون حجاب، اکنون در آغوش من است و رازهای زیادی در گوشم دارد که به تو مربوط میشود.
هوش مصنوعی: آن من و تو از بین رفتهاند و یکی شدهاند؛ اهداف مشترک به وجود آمده و دوگانگی از بین رفته است.
هوش مصنوعی: اگر تو هم از اینجا خارج شوی، بهتر است؛ زیرا غیرت همچون آتش، این پرچم را بر میافرازد.
هوش مصنوعی: رفتنت از اینجا برای ما خوب است، زیرا باعث میشود فاصله ما با دوست کمتر شود و ارتباط بهتری برقرار کنیم.
هوش مصنوعی: از من ناراحت نشو، بین ما فاصلهی عاطفی ایجاد نکن.
هوش مصنوعی: از بالای اسب بر زمین پایین آمد و با تمام وجودش برای محبوبش نماز خواند.
هوش مصنوعی: با حالتی پاک و باطنی خالص، دستی به چهار تکبیر بر هر چیزی بزنید و آن را تقدیس کنید.
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف میشود که فردی که در حال عبادت و سجده است، به قدری در تفکر و دعا غرق شده که لباسش آغشته به خون و گل شده است. این تصویر نشاندهندهی عمق احساسات و جانفشانی او در مسیر ایمان و عبادت است.
هوش مصنوعی: فقیه به واسطهی حالات رکوع و سجود، رازهای نزول و صعود را بیان کرد.
هوش مصنوعی: حکیم با نشستن و برخاستن خود، مسأله پیچیدهای را حل کرد که به نوعی به زخمها و بهبود آنها مربوط میشود.
هوش مصنوعی: سپاه ظلم و گروههای ستمگر همچون شیاطینی هستند که نماز را دور کردهاند.
هوش مصنوعی: تیراندازی بدون کمبود و با قدرت، با پی در پی تیرها و نیزهها و سپس شمشیرها ادامه دارد.
هوش مصنوعی: داستان را کوتاه کن، زیرا سخن به جایی رسیده که آتش، خوشههای گندم و محصول را در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: غیرت از آستین بیرون آمد و صفحه را شست و قلم را شکست.
هوش مصنوعی: چشمانم از شنیدن بیتاب شده و گوشم در حال بیان احساسات من است، در حالی که زبانم سکوت کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که عمان را به وجود آورد، گاهی آن را به اوج رساندی و گاهی نیز به پایینترین سطح کشاندی.
هوش مصنوعی: در اینجا به شکایت و نالههای بیمورد پایان میدهم و دیگر از این مکان دور میشوم.
هوش مصنوعی: او نتوانست بیشتر از این در دل خود نگه دارد، زیرا تواناییاش برای بیان احساساتش به پایان رسیده بود.
هوش مصنوعی: از اینکه معنای کلمات را جستجو میکنم، شرمندهام و بهخاطر نداشتن بیان خوب، عذرخواهی میکنم.
هوش مصنوعی: خداوند خوب میداند که من نه از پیروان غالی هستم و نه از معتزله.
هوش مصنوعی: من نه در اتحاد هستم و نه در حلول، از حرفهای بیمحتوا و بیمعنی آزاد هستم.
هوش مصنوعی: اما من دلی دیوانه دارم که از جنون لذت میبرد و از عقل و خرد بیگانه است.
هوش مصنوعی: گاهی از دل جنون، شوق و ذوقی برای دیوانگی نمایان میشود.
هوش مصنوعی: تلاشها از روی نادانی من به شدت میکوشند که من را بدنام کنند.
هوش مصنوعی: اگر نی از کسی بگریزد، این فقط ناشی از جنون و دیوانگی دل است.
هوش مصنوعی: اما چون رشته ارتباطی با حسین باشد، ای دانا، شاید بتوانی با بیتوجهی به آن، خود را آزاد کنی.
هوش مصنوعی: اگر قافیهی ناشناختهای پیش آمد، آن را بپذیر و هر چه پیش میآید، مانند وزیر و پیر، دور از فکر و تردید شو.
هوش مصنوعی: دل در این کارها بسیار زحمت کشیده و عشق هم از این مسایل بهاندازهی کافی غم و غصه کشیده است.
هوش مصنوعی: وقتی که از رازهای نهفته در دل سنگها پرده برداشته شد، نام او به «گنجینه اسرار» تبدیل گشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.