گنجور

 
عبید زاکانی

ما گدایان بعد از این از کار و بار آسوده‌ایم

چون به روزی قانعیم از روزگار آسوده‌ایم

هرکسی بر قدر همت اعتباری کرده‌اند

ما توکل کرده‌ایم از اعتبار آسوده‌ایم

دیگران در بحر حرص ار دست و پائی میزنند

ما قناعت کرده‌ایم و بر کنار آسوده‌ایم

در پی مستی خماری بود و ما را وین زمان

ترک مستی چون گرفتیم از خمار آسوده‌ایم

اهل دنیا فخر خود جویند و عار دیگران

حالیا ما چون عبید از فخر و عار آسوده‌ایم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode