گنجور

 
حکیم نزاری

ساخته عشق چیست فطرتِ دیوانگان

عاقله عقل چیست صحبتِ دیوانگان

تفرقه جان ومال کرده بود لامحال

هرکه کند اختیار قربتِ دیوانگان

آتشِ شوریدگان بحر درآرد به جوش

کوه در آرد ز پا هیبتِ دیوانگان

صاعقه ی رستخیز برتر و خشک افکند

هرچه شبیخون کند غیرتِ دیوانگان

بیخِ عداوت بکَن چشمِ عداوت بدوز

خوار نشد هرکه داشت عزّتِ دیوانگان

معنیِ دیوانگی عاقل بر ساخته

داشته بهلول‌وار صورتِ دیوانگان

شیفته رایی مکن پیشِ نزاریِ زار

کی ضعفا را بود قدرتِ دیوانگان