گنجور

 
حکیم نزاری

از من ای باد سلامی به فلانی برسان

بوسه ای بر لبِ تنگ دهانی برسان

از دو دستِ منِ سرگشته اگر دست دهد

کمری ساز و به باریک میانی برسان

در برش گیر و بسی خدمت اخلاص از من

به زبانی خوش و پاکیزه بیانی برسان

تا مگر کم رود آبِ سرم از خاکِ درش

وقتِ بازآمدن ای باد نشانی برسان

زید چون برد ز لیلی سویِ مجنون مکتوب

به منِ والدهِ معتوه چنانی برسان

تو پیام آور و تا من به نزاری گویم

جان من مژده پیغام‌رسانی برسان