هر چه در هستی ما هست چنان در بازیم
که اگر سوزن با ما بود آن در بازیم
در وفا تا بتوانیم چه تقصیر کنیم
با تو ما را به دل آن است که جان در بازیم
جانِ جانی تو اگر جان نبود جانان هست
اصلِ سرمایه توی سود و زیان در بازیم
چون که پیدات نهان است و نهانت پیدا
شرط آن است که پیدا و نهان در بازیم
و الله ار کون و مکان بی تو پشیزی ارزد
هستیِ ما چه زند کون و مکان در بازیم
از تو ما را به بهشتی نتوان قانع شد
گل ستانی چه بود هر دو جهان در بازیم
کفر و دین هر دو به یک جو چو تو با ما باشی
هر چه غیرِ تو بود با تو روان در بازیم
بیتو خود سایهی طوبا تفِ دورخ باشد
با تو فردوس ببخشیم و جنان در بازیم
ناز بس گر سخن این است و نزاری ماییم
دل به دیوانگی و سر به زبان در بازیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.