گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

عشق آمد و برفت قرار و ثباتِ دل

مضبوط کرد مملکتِ کایناتِ دل

وه وه که چون به دستِ تسلّط فرو گرفت

هر هفت پیکرِ تن و هر شش جهاتِ دل

از اشک ریزِ دیده چه گویم مجال نیست

گفتن درآن که عاجزم اندر صفاتِ دل

نقصانِ کارِ دل همه از عشقِ قاتل است

هر چند هم ز عشق فزاید حیاتِ دل

بر عقلِ کینه ور چو معوَّل چو بر دمد

دهقانِ عشق مهرِ گیا از نباتِ دل

می سوزد از مجاهده و می گدازدش

تا در ذواتِ عشق شود محوِ ذاتِ دل

خوش باش در وفایِ محبّت نزاریا

کز ممکنات نیست خلاص و نجاتِ دل