گنجور

 
حکیم نزاری

دوست می دارم فلان را راست است آری چه شد

من شدم دیوانه ی لیلی ترا باری چه شد

من کسی را دوست می دارم که دشمن را مجال

نیست جز جان کندن و ار نیز هست آری چه شد

چون ندارد از من بی من خبر جان رقیب

گر ملامت کرد بر چون من گرفتاری چه شد

هرکه شد از بهر گل چیدن به باغ وصل دوست

سهل باشد گر بگیرد دامنش خاری چه شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode